sehsans.persianblog.ir
ققنوس - در خیال...
http://sehsans.persianblog.ir/post/2
بسته پرم. سرشار شوق پرواز است این خیال اما صد افسوس سخت در بند است این ققنوس. بالش جوانی، بندش نیز. چه سوزناک است این سرگذشت! صبر کنم تا بپوسد بند؟ تا به سر رسد جوانی؟ با پیری نه بندی هست و نه بالی. کجا بپرم بی بال؟ با جوانی باید گسست این بند را.اما کجا شنیدی چیزی خودش را بگسلد از هم؟ می انگارم که شدنی نیست بال را بی بند داشته باشد این ققنوس. بالش جوانی، بندش نیز. چه سوزناک است این سرگذشت! ققنوس من می خواهد پر گیرد از این جا.چه سود از سوختن و سوزاندن اسطوره وار؟ چون سبزه جوان ولی نه پا در گ ل!
sehsans.persianblog.ir
قیژک کولی کوک است... - در خیال...
http://sehsans.persianblog.ir/post/19
قیژک کولی کوک است. آی کولی قیژک به دست کوچه های تنگ تنهایی! های سی پاره به دست نیمه عریان مرقع پوش! دیریست جز رسای بانگ سازت. همدمی در کنج شب ها نیست ما را. قیژکت کوک است باز. خوش خوشان در پرده ی دلکش بزن. تا که من هم در پیت نجوای خاموشی کنم. خوش خوشان با یاد آن مهروی دور از دست خود. بانگ سردی سر دهم. آی کولی قیژک به دست شب رو این کوچه باغ! اندکی اندر پس دیوار خانه ام باز ایست و ساز زن. قیژکت کوک است باز. پیام های ديگران . درباره : never judge a book by the author's review. پروفایل مدیر : ehsan.
sehsans.persianblog.ir
فصل بعد - در خیال...
http://sehsans.persianblog.ir/post/9
باد پاییزی سرود سرد نمناکش. نیمش سوز، نیمش آه. خسته می آید باد. از سرزمین خفته ی آن سوی کوهستان. من همی پرسم ورا از شهر رویاها در آن سو. پر امید از روزن مردانگی. می پرسم او را از نهیبی از صلایی از کسی. از دستگیر اوفتاده به زانویی. در می آمیزد نوای مرغ زرد پاییزی. با فریاد زمین، این مادر فرتوت:. که عبث استاده ای در انتظار ای مرد! در دیار پشت کوهستان. مردمانش همچنان دست در بغل استاده اند. روی بیچارگان درمانده از سرما. صورتک هاشان که بر چهره انداخته اند. تلخ لبخندی به رخ دارد. پاییز خبر از زمستان دیگری دادم.
sehsans.persianblog.ir
افسردگی فصلی یا منطقی اصیل - در خیال...
http://sehsans.persianblog.ir/post/22
افسردگی فصلی یا منطقی اصیل. این روزها کمبود یک چیز مهم را در زندگیم حس می کنم. یک هدف که به نظرم بسیار ارزشمند بیاید یا یک کار که به نظرم ختم به پایانی ارزشمند شود. یا چیز (یا کسی) که به خاطر مهم و با ارزش بودن ذاتیش به کارهای مختلف زندگیم-این روزمرگی دردناک- ارزش و اعتبار و به من انگیزه دهد. (الس اعه از خیر قید ذاتی هم گذشتم! هنر و به خصوص موسیقی علی رغم جنبه ی پسندیده ی عرفانی-صرفا در معنای شناخت- که ریشه در دلیل پیدایش و بقای آن دارد گاه جنبه ی تخدیری نیز پیدا می کند. سنگ خارا را گواه این دل شیدا بگیرم.
sehsans.persianblog.ir
سر آغاز - در خیال...
http://sehsans.persianblog.ir/post/1
خیال حوصله ی بحر می پزد هیهات/. چه هاست در سر این قطره ی محال اندیش. بسم الله. ا. مروز تصمیم گرفتم چیزی را که مدتی است در ذهن مغشوش این روزهایم وول می زنه بنویسم بقیه هم بخوانند شاید نظرشون کمک کنه. گفتم شاید بهتره یه جای جدید برای این کار پیدا کنم. انگار وبلاگ نویسی گزینه ای منطقی است. به هر حال در آینده هم از اینها که وول می زنه پیدا می شه تو فکرم که راجع بهشون بنویسم! چه کنم دستم به نامه ماه روی دوست خط زند! این بود که 2 ساعت طول کشید تا اینا رو بنویسم(با اندکی اغراق)! پیام های ديگران .
sehsans.persianblog.ir
پر از شور جوانی!! - در خیال...
http://sehsans.persianblog.ir/post/18
پر از شور جوانی! در شهر خود غریب و خموش. نمی آید به گوش، بی طمع سلام آشنایی. ساعت ۱٢:٤٧ ب.ظ روز ۱۳۸٧/۳/۱٠. پیام های ديگران . درباره : never judge a book by the author's review. پروفایل مدیر : ehsan. افسردگی فصلی یا منطقی اصیل. شب است و. باز شب. قیژک کولی کوک است. پر از شور جوانی! منطق زیبایی، رنگ آواز.
sehsans.persianblog.ir
گرگ ها - در خیال...
http://sehsans.persianblog.ir/post/5
این یک شعر نیست.یک نوشته ی قشنگ هم نیست. اصلا نمی توانم بعضی حرف ها را قشنگ بزنم! دلیل این تاخیر بلند هم این بود که شک داشتم که این حرف ها را بزنم.ببخشید! گرگ ها به شکل دایره می خوابند(اگر خوابی به چشمشان بیاید) تا از تهدید یکدیگر در امان باشند. گرگ ها با هم شکار می کنند، موقع شکار از کمک هم استفاده می کنند.به شدت با هم دوستند، همه برای رسیدن به هدف مشترکشان در تکاپو هستند. و چه ستودنی است این همدلی. در این زمان لابد چه لذتی هم می برند از کمکی که به هم می کنند! یک ضعیف ترین پیدا می شود! گرگ ها اگر به مرگ...
sehsans.persianblog.ir
اشک سرما - در خیال...
http://sehsans.persianblog.ir/post/11
این سوز سرد و بادبرف سخت زمستانی. سوزش از سوز دل صحرا و سردیش،. از دل های سرد مردمان است. برف، اشک سرمای زمین و آسمان در هر زمان است. آب جاری، این روز. چون من یخ زده است. مات و مبهوت جوانمردی دستان جدا مانده ز تن. عکس ماه امشب در آب. نیم چهرش پشت ابر. شرم می دارد ز ماه بی مثال هاشمی. زآن زمان کاو عکس خود را دید در آب فرات. لیک چشمش، نیز قلبش، هر دو دستش. سوی آن لب تشنگان خیمه بود. باد می گوید داستان داغ خونین زمین. سوز می نالد هم نوا با قلب خونین زمان. تا ابد در گوش جان هر دو عالم می زند فریاد.
sehsans.persianblog.ir
می توان... - در خیال...
http://sehsans.persianblog.ir/post/3
می توان در چشم های کوچک آبی دختر بچه ای،. هفت دریا بی کران از خنده دید. می توان-ار سبز دانی آن دو گوی راستگو را-. مزرع سبز فلک دید از نگاه کوررنگ شاعر این سرزمین! می توان بی پرده دید ام ا! می توان بی رنگ دید! سبز یا آبی چرا؟ می توان هر رنگ دید این خنده را. معنی ما و سفر خود خنده است. می توان دید از پس چشمان او این خنده را. می توان این راز را از پس دریا بدید! بی تأمل بی درنگ. قایق انداز به آب. می توان این راز را از پس دریا بدید! پیام های ديگران . درباره : never judge a book by the author's review.