talkhneveshte.blogfa.com
تلخ نوشتهتلخ نوشته - ...تلخی زندگی رو با تلخ نوشته کم کنیم
http://talkhneveshte.blogfa.com/
تلخ نوشته - ...تلخی زندگی رو با تلخ نوشته کم کنیم
http://talkhneveshte.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Wednesday
LOAD TIME
1.2 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
20
SSL
EXTERNAL LINKS
23
SITE IP
38.74.1.43
LOAD TIME
1.169 sec
SCORE
6.2
تلخ نوشته | talkhneveshte.blogfa.com Reviews
https://talkhneveshte.blogfa.com
تلخ نوشته - ...تلخی زندگی رو با تلخ نوشته کم کنیم
تلخ نوشته -
http://www.talkhneveshte.blogfa.com/post-114.aspx
تلخی زندگی رو با تلخ نوشته کم کنیم. این وبلاگ تا مدت نا معلوم غیر فعال است. با تشکر از همه دوستانی که همراهی کردن. نوشته شده در شنبه ۲۸ خرداد۱۳۹۰ساعت 21:20 توسط تبسم. تبدارترین زمزمه یک احساس. و خدايي كه در اين نزديكي است. دانشجوی در به در. ღ قصه ماری ღ. برای همه کسانی که دوستشان دارم. آخر به حرف اومدم.
تلخ نوشته - مرگ قو
http://www.talkhneveshte.blogfa.com/post-88.aspx
تلخی زندگی رو با تلخ نوشته کم کنیم. شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد. فریبنده زادو فریبا بمیرد. شب مرگ تنها نشیند به موجی. رود گوشه ای دور و تنها بمیرد. در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب. که خود درمیان غزل ها بمیرد. گروهی برانند کین مرغ شیدا. کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد. شب مرگ از بیم آنجا شتابد. که ازمرگ غافل شود تا بمیرد. من این نکته گیرم که باور نکردم. ندیدم که قویی به صحرا بمیرد. چو روزی زآغوش دریا برآمد. شبی هم درآغوش دریا بمیرد. تو دریای من بودی آغوش واکن. که می خواهد این قوی زیبا بمیرد. دانشجوی در به در.
تلخ نوشته -
http://www.talkhneveshte.blogfa.com/post-96.aspx
تلخی زندگی رو با تلخ نوشته کم کنیم. به سلامتی اون سرمایی که دلت رو گرم می کنه. نوشته شده در پنجشنبه ۲۸ بهمن۱۳۸۹ساعت 14:29 توسط تبسم. تبدارترین زمزمه یک احساس. و خدايي كه در اين نزديكي است. دانشجوی در به در. ღ قصه ماری ღ. برای همه کسانی که دوستشان دارم. آخر به حرف اومدم.
تلخ نوشته - جواب آن آدم برفی که کف پایش تاول زده
http://www.talkhneveshte.blogfa.com/post-95.aspx
تلخی زندگی رو با تلخ نوشته کم کنیم. جواب آن آدم برفی که کف پایش تاول زده. شاید واقعا به اون پیچیدگی که فکر می کنم نیست، شاید و فقط شاید بیشتر از اون چیزی که فکر می کنم پیچیده باشه! گاهی اونقدر فکر می کنم، اونقدر به این که چرا شروع شد و چه جوری شروع شد فکر می کنم که دیگه نمی تونم راجع بهش حرف بزنم. اونقدر که می ترسم دیگه بهش فکر کنم. گاهی از شک کردن می ترسم. گاهی از این که دروغی پشت حرفام باشه می ترسم. گاهی از این که جمله "دوستت دارم" از دهنم بپره وحشت می کنم. شاید این دو کلمه یه جور تعهد ایجام می کنه.
تلخ نوشته - تنها راه
http://www.talkhneveshte.blogfa.com/post-97.aspx
تلخی زندگی رو با تلخ نوشته کم کنیم. یه وقتایی تنها راهش همینه. به جایی میرسی که خودت رو از یه رابطه کنار می کشی تا طرفت ضربه نخوره. نوشته شده در دوشنبه ۲ اسفند۱۳۸۹ساعت 11:16 توسط تبسم. تبدارترین زمزمه یک احساس. و خدايي كه در اين نزديكي است. دانشجوی در به در. ღ قصه ماری ღ. برای همه کسانی که دوستشان دارم. آخر به حرف اومدم.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
20
تبدارترین زمزمه یک احساس
http://www.parandeye1368.blogfa.com/9011.aspx
تبدارترین زمزمه یک احساس. کاش از شانه هایت این برف های زمستانی را می تکاندم. هر کسی آستانه تحملی دارد. من حوالی همان آستانه ام! می گویی: "الذین یوفون بعهد الله و لا ینقضون المیثاق". بخاطرت، باز هم سکوت میکنم و فقط. می بارم. شعری از"الهه ملک محمدی":. اینجا بهشت، نبض خدا زیر دست من. روزی هزار مرتبه تکرار می شود. آنجا زمین،تو مانده ای و قاب مرده ی. این عکس ها که قسمت دیوار می شود. اینجا بهشت، فقر، فنا، عشق! جایی شبیه قلب تو . اما شلوغ تر. محشور می شوم به گلستان و بوستان. سعدی برام قصه بگو. بی دروغ تر. فرقی ...
تبدارترین زمزمه یک احساس - از یک غم نهفته...
http://www.parandeye1368.blogfa.com/post-52.aspx
تبدارترین زمزمه یک احساس. از یک غم نهفته. قصد میکنم بنشینم و بنویسم. دستم کمر قلم را گرفته و من خیره به کاغذ. انگار عالم کر و کور است . و من.مثل روزهای کسل کننده و طولانی بهار. خسته ام! بخوانید از محمدحسین بهرامیان:. حیرانم آنق د ر که نمی دانم، از واژه های خسته چه می خواهم. می دانم اینقدر که نمی دانم از این زبان بسته چه می خواهم. تو فکر می کنی که قناری ها از یک پر شکسته چه می فهمند؟ من اینقدر که نمی فهمم از این من شکسته چه می خواهم. عمری به سردویدم و ننشستم، چون موج بی گلایه. بگو حالا. می گویم از لبت؟
تبدارترین زمزمه یک احساس
http://www.parandeye1368.blogfa.com/9107.aspx
تبدارترین زمزمه یک احساس. از این جا می روم. تصمیم اینکه آخرین پست وبلاگم را بگذارم از مدتها پیش گرفته شد. اما با خودم روراست نبودم و توان دل کندن برایم، از جایی که سه سال تمام هر روز در آن پرسه زدمو واژه واژه اش را با حال و هوایم لمس کردم نداشتم! برای نوشتن این پست آخرین، هر چه صفحه سیاه کردم. هر چه قلم زدم . هر چه نوشتم. هر چه خواندم. باز هم همان نشد که در دل من بود! از اینجا می روم روزی تو می مانی و فصلی زرد. بگو با این خزان آرزوهایم چه خواهی کرد؟ از این جا میروم شاید همین امروز یا فردا. کولی بی سر و پا.
تبدارترین زمزمه یک احساس
http://www.parandeye1368.blogfa.com/9009.aspx
تبدارترین زمزمه یک احساس. ا ین روزها سردرگمم.ویا گم در سرم. هر چه هست سخت میگذرد.خیلی. شعری میگذارم از ساجده جبارپور که حرف دل مارا زد. من خسته ام،من خسته ام،خسته ترینم. دریایی از دردم که بر قلب زمینم. در چشم هایم چشمه ی اندوه دارم. بر شانه هایم رد پای کوه دارم. هر جا که رفتم یک بیابان کربلا شد. دستم که بالا رفت دنیا بی خدا شد. سهم من از دنیا همین خودکارو دفتر. سهم من از دین هم حقوقی نا برابر. سهم تبار وریشه ام زخم تبر شد. تنها سلاحم گریه هایی بی پدر شد. میخندم ام ا عمق روحم درد دارد. با آسمان قسمت بکن ب...
تبدارترین زمزمه یک احساس
http://www.parandeye1368.blogfa.com/9103.aspx
تبدارترین زمزمه یک احساس. عادت کردن سخت است. به چیزهایی که دوستش نداری. اصلا یک جور اجبار است . یک جور دلتنگی همیشگی! عادت کردن به این که . کسی . از عزیزترین هایت دیگر مثل سابق نیست.عادت کردن به این که. باید برود جایی دور از تو. متفاوت از دیروز. و سخت تر آن است . که تو باید بخندی به قوانین طبیعت! به قوانین فرق کردن ها. باید بخندی. باید جشن بگیری! به این که عادت کنی. به این که مجبوری! بخوانید زمزمه ای تبدار از مژگان عباسلو:. سفر، بهانهی خوبی برای رفتن نیست. نخواه اشک نریزم، دلم که آهن نیست. کولی بی سر و پا.
تبدارترین زمزمه یک احساس - بازمانده نسل غزال ها...
http://www.parandeye1368.blogfa.com/post-48.aspx
تبدارترین زمزمه یک احساس. بازمانده نسل غزال ها. می خواهم سکوت کنم.تا مبادا آسمان دلت را ابر بگیرد. اما قبول کن که گاهی تسکین این دل جز با شعر نیست. حالا که فکر می کنم انگار سالهاست. که چشم تو در آينه اين خيالهاست! آيينه ای که جز تو در آن منعکس نشد. آيينه ای که فارغ ازين قيل و قالهاست. امکان نداشت هيچکس . اما کنار تو. امکان اتفاق تمام محالهاست! فرصت برای با تو نشستن،قدم زدن. آماده باش فرصت پرواز بالهاست. شايد خدا مرا به تو. شايد خدا تو را. ذهنم پر از تمامی اين احتمالهاست! باران من شکستن بغض قديمی ات.
تبدارترین زمزمه یک احساس - از این جا می روم...
http://www.parandeye1368.blogfa.com/post-55.aspx
تبدارترین زمزمه یک احساس. از این جا می روم. تصمیم اینکه آخرین پست وبلاگم را بگذارم از مدتها پیش گرفته شد. اما با خودم روراست نبودم و توان دل کندن برایم، از جایی که سه سال تمام هر روز در آن پرسه زدمو واژه واژه اش را با حال و هوایم لمس کردم نداشتم! برای نوشتن این پست آخرین، هر چه صفحه سیاه کردم. هر چه قلم زدم . هر چه نوشتم. هر چه خواندم. باز هم همان نشد که در دل من بود! از اینجا می روم روزی تو می مانی و فصلی زرد. بگو با این خزان آرزوهایم چه خواهی کرد؟ از این جا میروم شاید همین امروز یا فردا. کولی بی سر و پا.
تبدارترین زمزمه یک احساس - لیلای مجنون...
http://www.parandeye1368.blogfa.com/post-46.aspx
تبدارترین زمزمه یک احساس. لیلای مجنون این شبها باید عادت دهد خود را به درد.به رفتن.به ت ن ه ا ی ی. با آسمان قسمت بکن بال وپرت را. بردار از روی زمین چشم ترت را. این تکه های گمشده راز رشیدی ست. یعنی تصور کن علی اکبرت را. شیون مکن لیلای مجنون،این بیابان. باید بنوشد خون پاک همسرت را. گهواره را آرام تر از خود رها کن. تا نشکند بغضی گلوی اصغرت را. آتش توان سوختن اینجا ندارد. باید بریزی بر تنش خاکسترت را. با ناله های العطش برخیز لیلا. باید ببندی کوله بار آخرت را. فردا که سهم عاشقان را داد زهرا. کولی بی سر و پا.
تبدارترین زمزمه یک احساس
http://www.parandeye1368.blogfa.com/9010.aspx
تبدارترین زمزمه یک احساس. بازمانده نسل غزال ها. می خواهم سکوت کنم.تا مبادا آسمان دلت را ابر بگیرد. اما قبول کن که گاهی تسکین این دل جز با شعر نیست. حالا که فکر می کنم انگار سالهاست. که چشم تو در آينه اين خيالهاست! آيينه ای که جز تو در آن منعکس نشد. آيينه ای که فارغ ازين قيل و قالهاست. امکان نداشت هيچکس . اما کنار تو. امکان اتفاق تمام محالهاست! فرصت برای با تو نشستن،قدم زدن. آماده باش فرصت پرواز بالهاست. شايد خدا مرا به تو. شايد خدا تو را. ذهنم پر از تمامی اين احتمالهاست! باران من شکستن بغض قديمی ات.
تبدارترین زمزمه یک احساس - تنها سلاحم...
http://www.parandeye1368.blogfa.com/post-47.aspx
تبدارترین زمزمه یک احساس. ا ین روزها سردرگمم.ویا گم در سرم. هر چه هست سخت میگذرد.خیلی. شعری میگذارم از ساجده جبارپور که حرف دل مارا زد. من خسته ام،من خسته ام،خسته ترینم. دریایی از دردم که بر قلب زمینم. در چشم هایم چشمه ی اندوه دارم. بر شانه هایم رد پای کوه دارم. هر جا که رفتم یک بیابان کربلا شد. دستم که بالا رفت دنیا بی خدا شد. سهم من از دنیا همین خودکارو دفتر. سهم من از دین هم حقوقی نا برابر. سهم تبار وریشه ام زخم تبر شد. تنها سلاحم گریه هایی بی پدر شد. میخندم ام ا عمق روحم درد دارد. با شکوه شور بختی ام.
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
23
تلخنامه
تلخنامه اندوه زیستنی است که تلخی را به چارچوبه اندرونی من پیوست می دهد. اینجاجایی است که گاهی شعر مرا مرتکب می شود. گاهی اوقات فکر میکنم کاش می شد کسی بود که برای او می شد نوشت برای او خواند و برای او مرد اما همه چیز این دنیا یه جور دیگه ای شده هیچ کس و هیچ چیز خاطره زنده بودن را به یاد ندارد. همه و همه فراموش شده اند و فراموش کرده اند. به پیشواز هزار خاطره خواهی رفت. که در آن افقی به انتظار تو ایستاده. و در طلو عی موزون. گویش کهن ترین قله ها به زبان صخره ترا می خواند به اجسادی که استخوانهاشان. نویسنده :...
سایت تفریحی
مطلبی جهت نمایش یافت نشد از آرشیو مطالب استفاده کنید. بازدید این ماه :. بازدید ماه قبل :. تعداد کل پست ها :. آخرین بروز رسانی :. Theme is created by: www.DesignDisease.com.
تلخ نوشت های یک کوهنورد
تلخ نوشت های یک کوهنورد. بر فراز آخرین قله، قلمت در گوشه ای و آخرین فریادت. زنده باد آزادی. سهشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۹ ه.ش. ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد. ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد – فروغ فرخ زاد دیوان «ایمان بیاوری به آغاز فصل سرد. در آستانه فصلی سرد. در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین. و یأس ساده و غمناک آسمان. و ناتوانی این دست های سیمانی. زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت. امروز روز اول دی ماه است. من راز فصل ها را می دانم. و حرف لحظه ها را می فهمم. نجات دهنده در گور خفته است. و خاک ، خاک پذیرنده. آن برگ ها...
تلخ نوشته
تلخی زندگی رو با تلخ نوشته کم کنیم. این وبلاگ تا مدت نا معلوم غیر فعال است. با تشکر از همه دوستانی که همراهی کردن. نوشته شده در شنبه ۲۸ خرداد۱۳۹۰ساعت 21:20 توسط تبسم. وقتی تنها جایی که می تونی باهاش باشی و احساستو بهش بگی تو خوابته. دل به خواب بستن،. انتظار برای دیدنت توی خواب. نوشته شده در چهارشنبه ۲۱ اردیبهشت۱۳۹۰ساعت 21:3 توسط تبسم. این روزها که می گذرد. شادم که می گذرد. نوشته شده در سه شنبه ۱۶ فروردین۱۳۹۰ساعت 18:40 توسط تبسم. برای آن سفر کرده. نوشته شده در سه شنبه ۹ فروردین۱۳۹۰ساعت 16:31 توسط تبسم.
چند خــــط بعد از دلتنــــگی...
چند خط بعد از دلتنگی. نیستی و منو تنهایی و بی کسی. نیستی و منو میسوزونه دلواپسی. بگو دل تنگیامو میفهمی تو. برگرد و تموم کن بی رحمیتو. جمعه 17 بهمن 1393 ] [ 10:28 ب.ظ ] [ سحر ] [ نظرات ]. انقد سخته فهمیدن تفاوت بین دلتنگی و ناراحتی؟ انقد عذاب اوره که وابستتم؟ انقد غیر قابل فهمه حرفام و رفتارام؟ بریدم این بار من به جات بریدم. نمیتونم صبر کنم تا وقتی وقتت ازاد بود و یادت اومد ک منی هم وجود داره بیای پیشم. گناه من فقط اینه ک دلم زود به زود تنگ میشه. خدایا منو پس بگیر. واقعا وقتی دلی میشکنه چی میشه؟ یادش بخیر...
✘ یادداشت های تلخ نویس ✘
یادداشت های تلخ نویس. دست برداشته ام از توجه حضور بی وقفه انسان ها. پرهیز میکنم از ثبت وجودهایی که ماندگاری ندارد. تلخ تر از همیشه. از همه آدم ها بریده ام. دوشنبه یازدهم شهریور ۱۳۹۲. دوباره از پشت همان پنجره. روي پاشنه ي پا مي ايستد. چشم به راهيت را نگاه ميكند. و گردنش كج تو ميشود. خاطرات منتشر نشده ي يك بازنده ي خوشحال. پنجشنبه سوم اردیبهشت ۱۳۹۴. يك بار به دنيا آمدن و اين همه مردن :( (. شنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۳. اعدامی لحظه ای مکث کرد و بوسه برطناب دار زد . آدما بدجوری زمینم زدند ! به هم گره می خورند.
میـدونم دوسـ♥ـم داری✔
میدونم دوس م داری. یکی از سرگرمیام اینه که سر امتحان هی کف دستمو نگاه کنم. مراقب احساس زرنگی کنه بیاد ببینه. هیچی کف دستم نیست ضایع شه. تو خونه بودم داداش کوچيکم از کنارم رد شده. منم اومدم تلافي کنم يه بالش پيش پام. بود،پامو گذاشتم زير بالش اومدم پرت کنم سمتش يهو رفت خورد. تو صورت بابام،بابامم عينکشو صاف کرده به. فک و فاميله داريم؟ این بچه مایه دارا بزرگترین خیانت رو در حق بشریت میکنن . . . خو لامصبا شما که 300 هزارتومن میدی گربه میخری. من پولتم میدم بیا گربه های محله های ما رو ببر. با توکل بر خدا. בونﮧ ...
..: تلخ و شیرین :..
تلخ و شیرین :. به نامش و یاریش. خیلی شاید یه گوشه ای یه کنجی باشه که بتونم باهاش سر کنم. این وبلاگم یکی از همون کنج هاست. یعنی بود. یه روزایی تموم انرژیم صرف پر کردن این صفحه ی مجازی میشد. اما دیگه نا ندارم. همینکه چار پنج تا نظرو میخونمو تایید میکنم از پا میفتم.،نفس نفس میزنم. دلم میخواد از بین ببرمش نابودش کنم اما. این دل لامصب نمیذاره. نمیخواد. اینجا یه حرفی دارم واسه یه غریبه، شایدم یه دوست. حتی اگه من ازش نخوام! خدا تورو هم به راه راست هدایت کنه. بدون واسه فرار از تو همچین کاریو نکردم. آدمای...تورا ...
gossip_city
مطلبی جهت نمایش یافت نشد از آرشیو مطالب استفاده کنید. بازدید این ماه :. بازدید ماه قبل :. تعداد کل پست ها :. آخرین بروز رسانی :. Theme is created by: www.designdisease.com.