theuglyduckling.blogsky.com

lavender.blogsky.com

حس بی نظیر گم شدن - شب تا صبح

http://www.lavender.blogsky.com/1388/08/18/post-174

دوشنبه 18 آبانماه سال 1388. حس بی نظیر گم شدن. دلم می خواد یه سفر برم ایران. ک ی؟ نمی شه. فعلا نمی شه. نه پول دارم. نه جرات. اما ایشالا به زودی این کارو می کنم. گم می شم. از خودم. من دلم دوباره تنگ می شود. من و اسکارلت پولدار می شیم. من و کلمه ها. حس بی نظیر گم شدن. باز هم خانوم نویسنده! قصه از کجا شروع شد؟ آخرین سال های دهه بیستم. یاس بنفش و آسمان نیلی. زنان بزرگ، آرزوهای کوچک. سوال های سخت نپرسین لطفا! یاد آر ز شمع مرده یاد آر. کلاستروفوبیا و امامزاده درمانی. ساب وی و اهمیت هدف در قبایل نومادیک.

lavender.blogsky.com

آخرین سال های دهه بیستم - شب تا صبح

http://www.lavender.blogsky.com/1388/07/29/post-170

چهارشنبه 29 مهرماه سال 1388. آخرین سال های دهه بیستم. امروز از اون روزهایی یه که حلزون شده ام. هر وقت برای تعمیر، آب ساختمون رو قطع می کنن، و من هم سر کار یا کلاس نیستم، باید یه جورایی الکی از خونه بزنم بیرون که البته کار سختی نیست، فقط خرج داره. مثلا امروز که دیر از خواب پا شدم، آب قطع بود، برای صبحونه خوردن هم مجبور شدم بزنم بیرون (در واقع برای شستن دست و صورت)، خب؟ تا چند روز دیگه تولدمه و باید بگم امسال که با 28 سالگی بای بای می کنم، یه جورایی عوض شدم. شاید هم بیشتر از یه جورایی. دلم می خواد در سال ج...

lavender.blogsky.com

دیوانگان - شب تا صبح

http://www.lavender.blogsky.com/1388/07/14/post-168

سهشنبه 14 مهرماه سال 1388. مثل خودم خ لی. و همین خل بودنت رو هم دوست دارم. داریم با هم بحث نخ نمای عشق یا دوستی می کنیم. برات کلیشه می گم: خدایا به آنان که دوست می داری بچشان که عشق از زندگی برتر است، و دوست داشتن از عشق. ابرو بالا می اندازی. کج می خندی. کم نمی آرم. خودم را نقض می کنم، باز می زنم به تکرار. حدیث می خونم برات از قول خدا که هر که را دوستش دارم عاشقش می کنم و و و. گره ابروهات باز می شه. غش غش می خندی. حرف هامو باور نمی کنی. مهم نیست. خودم حرفامو باور دارم. تو را هم. داشتم حرف جدی می زدم.

lavender.blogsky.com

قصه از کجا شروع شد؟ - شب تا صبح

http://www.lavender.blogsky.com/1388/08/03/post-171

یکشنبه 3 آبانماه سال 1388. قصه از کجا شروع شد؟ چرا من و تو به احمقانه ترین وضع رمانتیک موجود، مثل قهرمان های قصه ها می مونیم که به هم نمی رسن و مزه قصه هم به همین نرسیدن شونه؟ چه کار کنیم که هم قصه مون، شاهکار زندگی مون مزه داشته باشه، هم من و تو به هم برسیم؟ بهت می گم چایش خوشبو ئه. می نویسی: چای دو غزاله. من دلم دوباره تنگ می شود. من و اسکارلت پولدار می شیم. من و کلمه ها. حس بی نظیر گم شدن. باز هم خانوم نویسنده! قصه از کجا شروع شد؟ آخرین سال های دهه بیستم. یاس بنفش و آسمان نیلی. زنان بزرگ، آرزوهای کوچک.

lavender.blogsky.com

من دلم دوباره تنگ می شود.... - شب تا صبح

http://www.lavender.blogsky.com/1388/10/04/post-177

جمعه 4 دیماه سال 1388. من دلم دوباره تنگ می شود. اون موقع که ایران بودیم هنوز، غربزده، مترقی یا آزادی خواه یا هر چی که اسشمو بذاری، دلم تنگ می شد و می خوندم: من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می بینم بد آهنگ است/ بیا ره توشه برداریم/ قدم در راه بی برگشت بگذاریم / ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است / بیا ای خسته خاطر دوست / ای مانند من دلکنده و غمگین. در تهران قدر کوه را نمی دانند، من و تو هم قدرش را ندانستیم. من دلم دوباره تنگ می شود. من و اسکارلت پولدار می شیم. من و کلمه ها. حس بی نظیر گم شدن.

lavender.blogsky.com

ایده - شب تا صبح

http://www.lavender.blogsky.com/1388/07/20/post-169

دوشنبه 20 مهرماه سال 1388. باید دوست بشم با همه. ببینم. همه رو. باید از همه یاد بگیرم. باید ببینم. باید ببینم. باید ببینم. اون شب های هر هر و کر کر، اون عاشقی های خ رانه، چقدر دلم برای خود معصومم، خود 18 ساله ام تنگ شده. من کی 28 سالم شد؟ نه جانم. تبعیضی که هم وطنت بهت روا می دارد. وقتی ویزای کار نداری، وقتی می گی آقا جان من هفت و نیم ساعت که سهله، بالای 10 ساعت رو این مطلب ها وقت گذاشتم. می گه باشه. ساعت ات رو زیاد می کنه اما از اون ور حقوق ساعت رو کم می کنه. به کی می خوای شکایت کنی؟ او هم از دوستان است.

lavender.blogsky.com

من و اسکارلت پولدار می شیم - شب تا صبح

http://www.lavender.blogsky.com/1388/09/17/post-176

سهشنبه 17 آذرماه سال 1388. من و اسکارلت پولدار می شیم. من دارم پولدار می شم و یکی از بزرگ ترین خوشبختی های من اینه که اول اسم من اولین حرف و علامت کلمه. ا ، گردنبند، تی شرت، اوه لباس شب برای مهمونی. و یک خوشبختی دیگه این که تورنتو پر از مال های بزرگ و پر و پیمونه که باعث می شه قوه تخیلت قوی و قوی تر بشن. چه جوری؟ من دلم دوباره تنگ می شود. من و اسکارلت پولدار می شیم. من و کلمه ها. حس بی نظیر گم شدن. باز هم خانوم نویسنده! قصه از کجا شروع شد؟ آخرین سال های دهه بیستم. یاس بنفش و آسمان نیلی. قهرمان غم و کم ها.

lavender.blogsky.com

باز هم خانوم نویسنده! - شب تا صبح

http://www.lavender.blogsky.com/1388/08/07/post-173

پنجشنبه 7 آبانماه سال 1388. باز هم خانوم نویسنده! ببخشید من شما رو می شناسم؟ فکر نکنم. آها لابد منو رو جلد یکی از این مجله ها دیدین. ببخشید من خیلی بیزی ام، باید برم، کاری داشتین با ایجنت ام تماس بگیرین. باورت بشه یا نه، دهباشی گفت خوب می نویسم. زمینه دارم. من دلم دوباره تنگ می شود. من و اسکارلت پولدار می شیم. من و کلمه ها. حس بی نظیر گم شدن. باز هم خانوم نویسنده! قصه از کجا شروع شد؟ آخرین سال های دهه بیستم. یاس بنفش و آسمان نیلی. زنان بزرگ، آرزوهای کوچک. سوال های سخت نپرسین لطفا! یاد آر ز شمع مرده یاد آر.

lavender.blogsky.com

بوی جوی مولیان - شب تا صبح

http://www.lavender.blogsky.com/1388/08/05/post-172

سهشنبه 5 آبانماه سال 1388. بوی جوی مولیان آید همی، چون علی دهباشی آمده اینجا و دیشب سر شام گفت داستان هایم را می خواند و نظر می دهد. و من خیلی خوشحالم، و کمی اضطراب دارم. آقای دهباشی گفت حتما برم بخارا و سمرقند را ببینم. وقتی از آنجا تعریف می کرد که مردمش به جای حرف زدن، شعر می گویند: سه تن کودک دارم که یکی از آنها خرد است، جلوی شش جفت چشم دیگر، گریه ام گرفت. هنوز هم در هوای خانه ام. من دلم دوباره تنگ می شود. من و اسکارلت پولدار می شیم. من و کلمه ها. حس بی نظیر گم شدن. باز هم خانوم نویسنده!