urdulanguage.blogfa.com

haj-navid.blogfa.com

حاج نوید صلواتی - فرار از جهنم!! (قسمت اول!!)

http://www.haj-navid.blogfa.com/post-16.aspx

ماهیها در آب میمیرند. اینو دیگه واقعا زیر ۱۸ و آدمای بی ظرفیت نخونن! نمیدونم چقد با محله های جنوب شهر آشنایید! داستانی که میخوام تعریف کنم مربوط به یکی از همین محله های جنوب شهر (بخوانید فقیر نشین! خودمونه که یه کرور آدم تو هم میلولنو خونه هاشونم که با خشت و گلی فرقی نمیکنه . خیلی از این خونه ها توی زمینای غصبی با آجرای کهنه ساخته شده بود (البته بالا شهرم زیاد فرقی نمیکنه با پایین! زندگی در باقرشهر با زندگی در درک اسفل هیچ فرقی نداره , چون اونجام نه آب هستو نه آبادانیو نه مسلمونی! گفتم مبارک باشه ولی بگو...

haj-navid.blogfa.com

حاج نوید صلواتی - مسافر اضافی!! (اپیزود اول!)

http://www.haj-navid.blogfa.com/post-19.aspx

ماهیها در آب میمیرند. جونم واسدون بگه خدا کنه آدما سگ باشن ولی اضافی نباشن! البته دور از جون شوما! یه وختی بود عنوان اضافیو اینطور بیان میکردن که اگه یه جایی پر بود و یا یه چیزی تکمیل بود اگه چیزی به اونا اضافه میشد میگفتن اون چیز یا چیزک اضافیه وهر موقع با یه حرکت میشد اون اضافیه بی معرفتو پرتش کرد بیرون! مثل اینکه پر قلمبه عرض شد! چششون کور شه اون سیو چارتا مرد بیچاره پیاده بشن! القصه بر حسب تقدیر مخلص مسافر اضافی یکی از اتوبوسهایی که به یکی از ولایات دور میرفت شدم! حسابی جامو محکم کرده بودم! پس تنگی ق...

haj-navid.blogfa.com

حاج نوید صلواتی - فرار از جهنم!! (اپیزود پایانی!!!)

http://www.haj-navid.blogfa.com/post-18.aspx

ماهیها در آب میمیرند. تا اینکه هیبت خودشو به آلونک مخلص رسوندو قبل اینکه بی تقصیریم به کسی ثابت بشه درودیوارشو شیکستنو با ضرب لگد خودشو همراهاش اونجارو با هر چی که توش بود با خاک یکسون کردن! و فقط وختی که یه تل خاک از خونه بیشتر نمونده بود فهمید که زنش اونجا نیست! من فورا با حضور چن تا از سران قوم که عبارت بودن از یک روحانی و یک افسر پلیس و یه میکانیکو دو نفر خیاطو یه کارگر شهرداریو دو تا اوراقچیو یه پیرزن که از بس دریده و عفریته بود اسم کلانترو روش گذاشته بودن! با بازیه تقدیر که نمیشه تدبیر کرد! ناچار ب...

haj-navid.blogfa.com

حاج نوید صلواتی - مسافر اضافی (اپیزود سیم!!)

http://www.haj-navid.blogfa.com/post-21.aspx

ماهیها در آب میمیرند. مسافر اضافی (اپیزود سیم! با عصبانیت داد زدم رییس کجاست؟ رییس خونش بیرون شهره و الان هفتا پادشاهو داره خواب میبینه ایشونو چی کار دارین؟ گفتم میخوام بگم بر خلاف قراردادش عمل کرده و توسر من کلاه گذاشتی! با خونسردی جواب داد مانعی نداره تا 3 ساعت دیگه صبح میشه و همه این چیزارو میتونید سر فرصت با ایشون درمیون بذارین! رفتو درو بست و فهمیدم چه کلاهی سرم رفته که درو باز کردم . ناچارا رفتم تو رخت خوابمو لحافو رو سرم کشیدم که روشنایی چراغ اذیتم نکنه! بازم مموش جواب نداد! مموش , مموش! چن دقیقه ...

haj-navid.blogfa.com

حاج نوید صلواتی

http://www.haj-navid.blogfa.com/8909.aspx

ماهیها در آب میمیرند. خاطرات گدای تازه به دورون رسیده! برعکس اون دو تای دیگه این یکی هیچ رقم اثری از اضطراب نداشت! وختی از جلوم رد شد هیچ اعتنایی بهم نکرد! ایندفه نوبت من بود که سر صحبتو واز کنم! هر چند که من یه گدا بودم ولی گدای جوان صاحبدلی بودم! با یه نفرتی سرشو برگردوندو پرسید چته؟ گفتم از اینجا که نمیشه! جلوتر بیاین تا عرض کنم! با اکراه اومد جلو و در حالی که سعی میکرد خودشو جمو جور میکردو سعی میکرد از لباسو بدن آلوده و بوگندی من فاصله بگیره گفت بگو کار دارم! نمیتونم معطل تو یکی بشم! گفتم من دیناری ا...

haj-navid.blogfa.com

حاج نوید صلواتی

http://www.haj-navid.blogfa.com/8908.aspx

ماهیها در آب میمیرند. گدای تازه به دورون رسیده! خانم که گفتم خیلی سانتیمانتال و شیک بود اغلب روزا ساعت نه صب در حالیکه هف قلم آرایش کرده بود خودشو ، میزد از خونه بیرونو تقریبا ساعت یک بود که برمیگشت خونه ، ولی انگار با یه بیسیم به گوش آقا میرسوندن! چون هنوز زنیکه پاش به سر کوچه نرسیده بود ، از یه طرف دیگه سروکله ای شوهر گاگولیش پیدا میشدو با کیلیدی که داشت در خونرو واز میکردو وارد میشد. به محض ورودش به خونه کارگره از خونه میومد بیرون پی کاری و فقط دختر خانم خدمت کار در منزل تشریف داشتن! بیا این دو تومنو ...

haj-navid.blogfa.com

حاج نوید صلواتی

http://www.haj-navid.blogfa.com/8907.aspx

ماهیها در آب میمیرند. گدای تازه به دورون رسیده! خانم جوانی هم به اتفاق دو نفر داخل خونه شدن و منم با قوه تشخیصم فهمیدم که خانوم خونه برای اثاث کشیو منظم کردن لوازم اومده . سر ظهر یکیشون بیرون اومدو از من نشونیه سوپریو نونوایی گرفت و منم با صداقت تموم راهنماییش کردم! بعداز ظهری بود مرد چلو پنج ساله ای وارد خونه شد! قبل اینکه وارد بشه نگاه بدی به سرتاپام اند اخت! چن دقیقه بعد کارگرشون اومد بیرونو به من گفت اقا میگه تو چیکاره ای که در خونه ما وایسادی؟ گفتم مرتیکه توی کلاهته و من نیستم! یه ساعت بعد یه مرد شی...

haj-navid.blogfa.com

حاج نوید صلواتی

http://www.haj-navid.blogfa.com/8904.aspx

ماهیها در آب میمیرند. میبخشید خیلی از موضو پرت شدم . صحبت سر صبونه خوردنو این حرفا بود . یکی دو هفته بعد فکر بکر دیگری به سر محمدی زد : چرا ساندویچو به این گرونی بخرن با اون نون بیاتو کالباس مونده که همش می ترسیدن مسمومشون کنه! چرا خودشون ساندویچ درست نکنن؟ این پیشنهاد در یه جلسه فوق العاده فورا به تصویب رسید! فردا درویش 500 گرم کالباس ژانبون , سیصد گرم خیارشور , چن تا نون سفید و تعدادیم گوجه فرنگی به اضافه یه کارد تیزو یه نمکدون خرید . ( ساندویچ مرغ آقای رئیس سر جاش بود! نه من اصلا جا ندارم)! یه روز دید...

haj-navid.blogfa.com

حاج نوید صلواتی - مسافر اضافی!! (اپیزود دویم)

http://www.haj-navid.blogfa.com/post-20.aspx

ماهیها در آب میمیرند. القصه وقتی پای ما به این مهمونخونه رسید یه نره خر دیلاق بدلباس جلو دویدو میخواست چمدونو با خودش ببره تو اتاق که من فوری مچشو گرفتمو گفتم: قبل اینکه منو ببری به اتاقم میخوام چن کلمه با رییس اینجا صحبت کنم! یه مرد طاس شیکم گنده که پیرنشو زده بود بالا و داشت شیکمشو باد میزد داد زد فرمایش! خیلی مودب بهش گفتم چون تو این مسافرت بهم ثابت شده که هیچ قانونو مقرراتی از نظر شوفرا و مهمونخونه چیا جز حرف خودشون قابل قبول نیست اینه که عرض میکنم اولا اتاق خالی واسه من دارین یا نه؟ مردکه دیلاق یه ک...