windoweblog.blogspot.com

duzakh-amma-sard.blogfa.com

حکایت عشقی بی شین بی قاف بی نقطه

http://duzakh-amma-sard.blogfa.com/9104.aspx

حکایت عشقی بی شین بی قاف بی نقطه. امروز پنجشنبه ست. امروز بیست و نهم تیرماه هزار و سیصد و نود یک هست. امروز به یادش بودم. ارموز عروسی یکی از دوستان هست دوستان که چه عرض کنم؟ عروسی قوم دور هست؟ براشون ارزوی خوشبختی می کنم. روز خوبیه. شکر. نوشته شده در پنجشنبه 29 تیر1391ساعت 13:42 توسط بی نقطه. گشتی و گشتم و بودی و نبودم و اومدی و رفتم و حالا هم که رفتی. نوشته شده در دوشنبه 26 تیر1391ساعت 22:34 توسط بی نقطه. جشن عروسی محبوبه جان 23 تیرماه 1391. من هم که دیروز. چی بگم! سیصد چهارصد تا آمپول زدم البته در سرم!

duzakh-amma-sard.blogfa.com

حکایت عشقی بی شین بی قاف بی نقطه

http://duzakh-amma-sard.blogfa.com/9108.aspx

حکایت عشقی بی شین بی قاف بی نقطه. امروز تو خونه تنها بوم. تنهایی که همیشه هست و دوسش دارم. هوا هم که ابری بود و بارونم همه جا رو خیس کرد و وسط روز هم رفتیم دکتر و برگشتیم و قدم زنی و تو لاک خود بودن رو دوست دارم. بعضی وقتا دلم می خواد بخوابم و دیگه بیدارم نشم نمی دون چرا . گوییا یه خستگی همیشه همرام بوده و هست. نمی دونم واقعا! هوا بوی عطر بارون گرفته . بوی خدا میاد خدااااااا. نوشته شده در دوشنبه 22 آبان1391ساعت 22:33 توسط بی نقطه. امروز سه شنبه بود. سه شنبه یی که تو بودنش خیری و بود تو نبودنش قطعا شر!

mokalemat.blogfa.com

دست نوشته های یک ذهن ناآرام

http://www.mokalemat.blogfa.com/8806.aspx

دست نوشته های یک ذهن ناآرام. هویج شسته ای هم برای من آویزان کن. لطفا . نوشته شده در شنبه بیست و یکم شهریور ۱۳۸۸ساعت 21:27 توسط خودم. حرف زدن را هم فراموش می کنم. نوشته شده در شنبه بیست و یکم شهریور ۱۳۸۸ساعت 21:16 توسط خودم. انتخابات به مثابه برجهای دوقلو. نوشته شده در چهارشنبه چهارم شهریور ۱۳۸۸ساعت 22:52 توسط خودم. یک روز محو خواهد شد. سكوت عين زوال است (مامانش). ماه تی تی (خودش). و بدانیم اگر کرم نبود. (باباش). خرت و پرت های مغز یه چپ دست. انگاره های یک دیوانه. یادداشت های یک دختر ترشیده.

duzakh-amma-sard.blogfa.com

حکایت عشقی بی شین بی قاف بی نقطه

http://duzakh-amma-sard.blogfa.com/9006.aspx

حکایت عشقی بی شین بی قاف بی نقطه. بو میاد. بوی تازه ای میاد. بویی می یاد که هر ساله همه ادما انتظار دوباره بودنش رو می کشن. بویی میاد که باعث می شه همه ش فکر کنی به چیزی که در گذشته بوده، گذروندی و به حالات رسیدی. بویی که باعث می شه بگی " من هستم و نفس می کشم و خدایی هم اون بالا بالاها داره نیگات می کنه و به زندگی لبخندکی می زنه" . اصلا زندگی یه جور پارادوکسه. وقتی زندگی می کنی تا یه روزی به فنا برسی اا نکته ش اینه که وقتی می میری تازه اول راهی و مهم اونجات نه اینجا. چون اون می خواد. این رو یه جا نوش...

duzakh-amma-sard.blogfa.com

حکایت عشقی بی شین بی قاف بی نقطه

http://duzakh-amma-sard.blogfa.com/post-667.aspx

حکایت عشقی بی شین بی قاف بی نقطه. روادید سه روز اخیر. دیروز، پنجشنبه روزی بود. در پاشاژی نزدیک محل زندگی مون، پنجشنبه بازاری هست و ما هم غرفه ای کرایه کردیم و کار های دستی شامل گل سر و تل و کلیپس قشنگ ارائه کردیم و گرچه که روز اول بود و نباید انتظار فروش می رفت و ولی شکر خدا چندتایی فروختیم و راضی بخش بود. امروز ، مصادف بود با انتخابت ریاست جمهوری! ما هم حماسه ای دیگر آفریدیم! باشد که خداوند این سرزمین پاک را ، پاک نگه دارد. امروز چهلم عمومون هست. روحشون شاد و یادشون گرامی باد. فریدون سه پسر داشت.

duzakh-amma-sard.blogfa.com

حکایت عشقی بی شین بی قاف بی نقطه

http://duzakh-amma-sard.blogfa.com/post-659.aspx

حکایت عشقی بی شین بی قاف بی نقطه. تازگی ها دارم سعی می کنم به چیزی ک قبلا بودم برگردم. متاسفانه در برهه ای از زندگیم هستم که فشار زیادی روم وارده شده و شایدم برای شما خیلی بااهمیت نباشه ولی مهم منم که براش مهمم! دیروز وقتی که به انقلاب رفتم، احساس کردم تو این دنیا نیستم. بهترین شکنجه من زندگی کنار کتابه . البر کامو ها و رومن گاری ها رو دیدم. هوشنگ مرادی کرمانی ها و رضا امیرخانی ها رو دیدم. نوشته شده در چهارشنبه ۳ آبان۱۳۹۱ساعت 12:32 توسط بی نقطه. فریدون سه پسر داشت. پریده ای از من او. دوستی کی فراموش شود.

duzakh-amma-sard.blogfa.com

حکایت عشقی بی شین بی قاف بی نقطه

http://duzakh-amma-sard.blogfa.com/9009.aspx

حکایت عشقی بی شین بی قاف بی نقطه. دارم به این فکر می کنم که چرا همه ش دارم فکر می کنم؟ به چیزای مختلف اون هم هم زمان. دلم برای خودم تنگ شده برای خودی که یه زمانی یه سری کارایی می کردم و شاید الآن کم شده یکیش وبلاگ نوشتن هست و همین! چیز دیگه یی نیست! فصل پاییز فردا تمومه و جاش یه عالمه روزای سرد برفی سفید م ل س میاد و این تو هستی که می تونی حتی تابستون رو برای خودت زمستون کنی. پس تو هم با تغییر فصل ، تغییر کن. نوشته شده در سه شنبه 29 آذر1390ساعت 15:50 توسط بی نقطه. این روزا زیادی ذهنم مشغوله و هست. هی به ...

duzakh-amma-sard.blogfa.com

حکایت عشقی بی شین بی قاف بی نقطه

http://duzakh-amma-sard.blogfa.com/post-668.aspx

حکایت عشقی بی شین بی قاف بی نقطه. امروز از ساعت ده و نیم صبح تا هفت شب دادافرین، کلاس داشتم. خسته بودم و هستم. کولر هم می زد و بینی م هم ز رت و ز رت آب ریزش داشت. کمی سر درد گرفتم! ناهار رفتم فلافل زدم تو رگ و چسبید! نماز رو هم خوندم و برگشتم سر کلاس. جزا داشتم و قانون هم که به کلی تغییر یافته و مطالب باید از اول گفته شه و کماکان ادامه داره. شهبازی هم ق ر و ف ر داره. ما رو کاشته و رفته لندن خوش خوشانشه. موندیم بدون استاد. موندیم چه غلطی باید بکنیم . موندیم که چی کنیم؟ فریدون سه پسر داشت. پریده ای از من او.

duzakh-amma-sard.blogfa.com

حکایت عشقی بی شین بی قاف بی نقطه

http://duzakh-amma-sard.blogfa.com/post-666.aspx

حکایت عشقی بی شین بی قاف بی نقطه. بعد از مدت ها آمدم! یک هفته ای در سفر بودم. سفری که در دل طبیعت بود و به شادی و خوشی سپری شد. دوستانی که با ما به اونجا اومده بودند، شور و شعف خاصی رو با خود به همراه داشتند. یک هفته ای که اونجا بودیم خیلی خوش گذشت. من هم دلی از عزا دروردم و به زندگی عادی برگشتم. راستش نمی دونم چرا دستم به نوشتن در اینجا نمی ره؟ واقعا علتش رو نمی دونم ولی دوست دارم هر از گاهی بنویسم مثل اون موقع ها. دوست دارم مثل اون موقع ها بتترکونم. امیدوارم بتونم قدم های بعدی رو به خوبی بردارم.

mokalemat.blogfa.com

دست نوشته های یک ذهن ناآرام - برف

http://www.mokalemat.blogfa.com/post-257.aspx

دست نوشته های یک ذهن ناآرام. باز بی حوصله شدم. باز روزای بدی در راهند. اینو حس میکنم. نوشته شده در جمعه بیست و پنجم دی ۱۳۸۸ساعت 20:3 توسط خودم. یک روز محو خواهد شد. سكوت عين زوال است (مامانش). ماه تی تی (خودش). و بدانیم اگر کرم نبود. (باباش). خرت و پرت های مغز یه چپ دست. انگاره های یک دیوانه. یادداشت های یک دختر ترشیده. خوابهای ی ک دیوانه د ر ج هان م س ط ح. عزیز رفته، ایینه بودن کار دلت نیست! ملا ابوالفضل زرویی نصرآبادی. دیر تش باد (مدرسه کوچولو). چهار ستاره مانده به صبح.