in-zan.blogfa.com
با این همه در من زنی است که ...
http://www.in-zan.blogfa.com/1394/04
با این همه در من زنی است که . وقتی کبوتران حرم چرخ می زدند. یک بغض کهنه توی گلو داشت. می شکست! آهسته گفت: من که کبوتر نمی شوم! اما دلم به دیدن گلدسته ات خوش ست. حدودای ساعت سه بود که امیر زنگ زد و گفت: میریم مشهد. یکشنبه ۱۳۹۴/۰۴/۲۸ این زن. انقد باد محشری درحال وزیدنه که دلم میخواد. یه دامن بلند توری بپوشم. موهامو باز کنم و. بزنم بیرون از خونه. جمعه ۱۳۹۴/۰۴/۲۶ این زن. امیر: یه سری از دوستام صبح زود میرن دبی، نصفه شب برمی گردن. امیر: چون اگه زنهاشون بفهمن، کلکشون کندس! من: تو اگه خواستی بری دبی به من بگو.
silentjoker.blogsky.com
دیوونه - نوشته های یک دختر 23 ساله سابق
http://www.silentjoker.blogsky.com/1395/02/30/post-181/دیوونه
نوشته های یک دختر 23 ساله سابق. پنجشنبه 30 اردیبهشت 1395. راننده اول در حال چراغ زدن به راننده دومی. راننده دوم: چرا چراغ میزنی؟ راننده اول: یه دیوونه داره تو جاده رانندگی میکنه. راننده دوم: آها ممنون خبر دادی. راننده اول: (زیر لب) اون دیوونه منم. برچسبها: داستان خیلی کوتاه. امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد. عکس آواتارم چشم های یک عنکبوته. سوالاتی که ذهنمو درگیر کرده. وبهایی که سر میزنم. یادداشت های روزانه من. با این همه در من زنی است که . ناگفته های تلخ زندگی. روزگار خوش عروس پاییز.
silentjoker.blogsky.com
نوشته های یک دختر 23 ساله سابق
http://www.silentjoker.blogsky.com/page/3
نوشته های یک دختر 23 ساله سابق. پنجشنبه 27 اسفند 1394. بعضیا مریض میشن گزارش لحظه به لحظه میدن. پنجشنبه 27 اسفند 1394. من کلا یا تو یه روز 100% شارژ تلفنم رو تموم میکنم یا کل روز رو با همون 10% باقیمونده سر میکنم. دقیقا مث پول خرج کردنمه. سهشنبه 25 اسفند 1394. کم کم داریم به روزایی نزدیک میشیم که هنوز آب رو تنت خشک نشده باس دوباره بری حموم. سهشنبه 25 اسفند 1394. بالش آدم ناموس آدمه. سهشنبه 25 اسفند 1394. استعدادی که اکثر ما داریم لگد زدن به بختمون و گند زدن به زندگیمونه. سهشنبه 25 اسفند 1394. باغبان وقتی...
silentjoker.blogsky.com
نوشته های یک دختر 23 ساله سابق
http://www.silentjoker.blogsky.com/1395/02/30/post-180
نوشته های یک دختر 23 ساله سابق. پنجشنبه 30 اردیبهشت 1395. فکر کردن به کارایی که باید انجام بدی از انجام دادنشون بیشتر ادمو خسته میکنه. چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 11:09. امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد. عکس آواتارم چشم های یک عنکبوته. سوالاتی که ذهنمو درگیر کرده. وبهایی که سر میزنم. یادداشت های روزانه من. با این همه در من زنی است که . ناگفته های تلخ زندگی. زندگی، عاقبتش نبودنه. یه سرود ناتمام سرودنه. روزگار خوش عروس پاییز. بلاماسکه ماسک زدن ممنوع. دانشجو معلمان ضمن خدمت 89مرکز بوشهر.
silentjoker.blogsky.com
نوشته های یک دختر 23 ساله سابق
http://www.silentjoker.blogsky.com/1395/03/24/post-182
نوشته های یک دختر 23 ساله سابق. دوشنبه 24 خرداد 1395. بعد از سه هفته کلنجار رفتن با ویندوز و کامپیوتر برگشتم. البته باید بگم که ادرس وبم رو یادم رفته بود از گوگل پیدا کردم. نماز روزه هاتون هم قبول. سلام نماز روزه ی شما هم قبول. چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 11:08. امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد. عکس آواتارم چشم های یک عنکبوته. سوالاتی که ذهنمو درگیر کرده. وبهایی که سر میزنم. یادداشت های روزانه من. با این همه در من زنی است که . ناگفته های تلخ زندگی. روزگار خوش عروس پاییز. بلاماسکه ماسک زدن ممنوع.
silentjoker.blogsky.com
نوشته های یک دختر 23 ساله سابق
http://www.silentjoker.blogsky.com/page/2
نوشته های یک دختر 23 ساله سابق. شنبه 4 اردیبهشت 1395. کسی هست ابروهاش رو به ما بفروشه. فقط بگم من پول ندارم اگه هدیه کنه دیگه خیلی بهتر میشه. دوشنبه 30 فروردین 1395. از وقتی نامزد کردم یکی از دوستان متاهلم که یه چن وقته نه جواب اس ام اس میداد نه تک زنگ. شروع کرده باهام حرف زدن. ببینم مگه حرف زدن یه متاهل با یه مجرد از کی تا حالا حرام شده؟ سهشنبه 24 فروردین 1395. دمپایی خیسی که تو زمستون نغمته تو تابستون نعمته. پنجشنبه 19 فروردین 1395. بارون خانوم باز کجا ورداشتی رفتی؟ پنجشنبه 19 فروردین 1395. یه مطلب جال...
dokhtar-afsoon.mihanblog.com
دختر و پسر آسمونی(علی و فاطمه) - پست هفتم:خونه خواهرشوهر
http://dokhtar-afsoon.mihanblog.com/post/7
دختر و پسر آسمونی(علی و فاطمه). عاشقانه های فاطمه خراط و علی حبیبی. پنجشنبه 18 تیر 1394 : نویسنده : فاطمه خراط. خونه خواهرشوهرم یه چندکیلومتری از شهرما دوره تو یه شهرستان دیگه ان قرار شد من و همسری شام بریم خونش. من خیلی خجالت میکشیدم این خواهرشوهرم یه سال از آقاییم کوچیکتره خیلی دوسش دارم چون هوامو داره. بعد شام سر مبل نشسته بودیم خواهرشوهرم که خودش نمیذاره شوهرش حلقه طلا بذاره به شوهری گفت چرا حلقه طلا میذاری. طلا واسه مرد حرامه عصبیش میکنه به جاش یه نقره شبیهش بخر بذار. لینک های مرتبط :. پست نهم:شوهرم...
dokhtar-afsoon.mihanblog.com
دختر و پسر آسمونی(علی و فاطمه) - پست نوزدهم: علی بهترین و زیباترین مخلوق برای من...
http://dokhtar-afsoon.mihanblog.com/post/20
دختر و پسر آسمونی(علی و فاطمه). عاشقانه های فاطمه خراط و علی حبیبی. پست نوزدهم: علی بهترین و زیباترین مخلوق برای من. دوشنبه 26 مرداد 1394 : نویسنده : فاطمه خراط. از تعریف های بیخودی و اغراق دار خوشم نمیاد ولی تو مهربونی و پاک بودن. هیچوقت فکرشون نمیکردم مردی پیداشه که دقیقا تمام خصوصیاتی که بخوام رو داشته باشه. سر نمازهایی که خوندم.مکان مقدسهایی که رفتم.و تو شبهای عزیز تا میتونستم دعاکردم که یه شوهر پاک و همونجور. که میخوام نصیبم کنه. دیگه واسمون رقم زد. وقتی از هم میپرسیم که چقدر دوسم داری؟ بابام که رو ...
dokhtar-afsoon.mihanblog.com
دختر و پسر آسمونی(علی و فاطمه) - پست شانزدهم:نصیحت از ترقبه
http://dokhtar-afsoon.mihanblog.com/post/16
دختر و پسر آسمونی(علی و فاطمه). عاشقانه های فاطمه خراط و علی حبیبی. پست شانزدهم:نصیحت از ترقبه. شنبه 17 مرداد 1394 : نویسنده : فاطمه خراط. مشهد که بودیم من یه مانتو تنم میکردم که به خواسته شوهرم یک سایز از سایزم درشت تر بود ولی بهم میومد. یه روسری دسته بلند هم سرم بود و آرایشم هم یه رژلبه ملایمه(چون پوستم سفیده چشام و مژه هام بلنده با آرایش ضایع میشم). از خودم تعریف نمیکنم قیافه خوبی هم دارم.حجابم معمولی بود نه زیاد باحجاب بودم نه زیاد بی حجاب موهام قد یه انگشت معلوم بود. ولی بیرون نمیریزم موهامو. بهم می...
dokhtar-afsoon.mihanblog.com
دختر و پسر آسمونی(علی و فاطمه) - پست چهاردهم:خواب آروم
http://dokhtar-afsoon.mihanblog.com/post/14
دختر و پسر آسمونی(علی و فاطمه). عاشقانه های فاطمه خراط و علی حبیبی. پنجشنبه 15 مرداد 1394 : نویسنده : فاطمه خراط. بنده خواب خیلی آرومی دارم طوری که وقتی میخوابم انگار مرده ام. یه شب تو خواب ناز بودم که یهو با تکون دادنای آقای شوهر بیدارشدم. آقای شوهرهم تا بیدارشدم با اضراب. دستشو گذاشته رو صورتشو و گفت:اوووووف مردم از ترس.و یهو افتاد رو بالش و خوابید. صبح ازش پرسیدم چرا نصف شب بیدارم کردی؟ گفت یه جوری خوابیده بودی فکر کردم مردی. یه روز هم خواهرم پیش من و آقای شوهر درموردم تعریف میکرد میگفت که. پست بیست و...