zalzalack.blogfa.com

mymh.blogfa.com

دخترکی از سیاره ولکان - باز هم لطفا

http://www.mymh.blogfa.com/post/121

دخترکی از سیاره ولکان. این پست را یادتان هست؟ همان محمود و زهره،. من برحسب اتفاق بعدها فهمیدم که با خواهر محمود. آشنائیتی دارم، بعد هم بیشتر با هم دوست شدیم، چقدر این زهره بد بود و من خبر نداشتم، چون خودش. را دیده بودم می دانستم که خانواده ی محمود یک طرفه به قاضی نرفته اند، حالا 10روز پیش خبر. آمد که محمود در شهر غریب سکته کرده و از دنیا رفته، بس که هر روز زهره را با یک نفر دیگه. دیده، زهره ای که در آلمان نمانده بود و خیلی زود برگشته بود تا بشود بار سنگینی بر دل محمود،. صبر خانواده اش دعا کنید.

mymh.blogfa.com

دخترکی از سیاره ولکان

http://www.mymh.blogfa.com/1392/11

دخترکی از سیاره ولکان. هرچه به پایان سال نزدیکتر میشویم نمی دانم چرا کارهایم بیشتر به هم تنیده میشود، به جز شرکت. خودم، آقاجان تمام کارهایش را هم رسما روی دوش من گذاشته، نمیدانم چرا در خانه ی ما فقط آقای. برادر است که همه درک می کنند گرفتار است، هنوز کلمه ی وقت ندارم از دهنم درنیومده آقاجان. لیست بلندبالایی از تمام خوشگذرانی های یک ماهه ی اخیرم را برایم ردیف می کند، میگم توی. خونه میشینم میگید چرا توی خونه ای؟ یا زنگ میزنید به شادی که پاشه بیاد اینجا، بعدم که میرم. یه کم زوده برای بازنشسته. که آرام نشده ...

mymh.blogfa.com

دخترکی از سیاره ولکان

http://www.mymh.blogfa.com/1392/03

دخترکی از سیاره ولکان. روزبیست و چهارم با صدای تلفن بیدار شدم. آقاجان بود که بیدارم کرده بود تا از بقیه عقب نیفتم و بروم. رای بدهم. راستش اصلا نمی دانستم اینجا می شود رای داد یا نه؟ با خودم گفتم ای کاش کانادا بودم تا. آقاجان هم کلا بیخیالمان شود ولی نبودم. گفتم: نه آقاجان نرفتم. حالا میرم. گفت: میگم بیان دنبالت ببرنت. رای بدی. با عجله گفتم: نه! خودم میرم. گفت: خودت نمیری. گفتم: آقاجان توروخدا این سر دنیا دست. از سرم بردار. اینقدر رای دادم چی شد مثلا؟ گفت: اینبار فرق میکنه. گفتم: هربار فرق می کرد. کوچک خو...

mymh.blogfa.com

دخترکی از سیاره ولکان

http://www.mymh.blogfa.com/1394/04

دخترکی از سیاره ولکان. سلام، حتی اگه بلاگفا هم نعطیل نبود، اینجا تعطیل بود، حرفی نبود، زندگی اونقدر معمولی میگذره. که اصلا فکر نکردم ای کاش امروز بلاگفا باز میشد تا میتونستم بنویسم، امیر مشغول یه سری. کار پژوهشی شده و منم هفت و نیم از خونه میزنم بیرونو ساعت بعداز ظهر هم دوباره برمیگردم. خونه، حال زندگیم خوب بود، اصلا حال همه چی خوبه بود،الانم خوبه، ولی زیادی همه چیز. روتین بود تا تقریبا اوائل تیر، یکی از بچه های جدید شرکت وقتی قرار شد پنج شنبه بعدازظهر. موند دفعه دیگه زیاد برای مرخصی ها باهاش راه نیام!

mymh.blogfa.com

دخترکی از سیاره ولکان

http://www.mymh.blogfa.com/1392/07

دخترکی از سیاره ولکان. این حرفا یه جورایی اعترافه. اعتراف برای اینکه دلم سبک بشه. که اینقدر خودمو اذیت نکنم. که اینقدر به خودم انگ نچسبونم. میدونید! نمیشه به هرکسی اینحرفا رو زد، هزارتا. فکر پیش خودش میکنه! قضیه اینه که من مادرم رو خیلی دوست ندارم، خودشم میدونه، توی بعضی. از وبلاگها خوندم که طرف اصلا با مادرش تفاهم اخلاقی نداره، یا مادرش بددهنه یا هرچیزه دیگه،. اما مشکل من اینه که مادرم اصلا بد نیست، که شاید از هزارتا مادر هم برای من بهتر بوده، اما من. وجودش جمع شده رو صرف دخترک برادر می کند، و چقدر شاد ...

mymh.blogfa.com

دخترکی از سیاره ولکان

http://www.mymh.blogfa.com/1392/06

دخترکی از سیاره ولکان. صبا دوست دوران دبیرستان است، میدانم که هشت سال است که با دوست پسرش است. همه چیزی. بینشان بوده، حالا خودشان خانه و مغازه و ماشین و . دارند به نام هردوشان. صبا تمام. خواستگارهای جور واجورش را رد می کند. حسام و صبا از دوستانی هستند که قبل از رفتنم. ماهی دوبار با هم بیرون می رفتیم، می شناسم هر دوشان را، حسام را تازه بهتر می شناسم،. هم خودم چیزهایی را در موردش فهمیده ام هم صبا برایم تمام خصوصیاتش را گفته، صبا حالا دارد. زنه بعد هشت سال تازه یادش اومده که چه چیزایی از ازدواج می خواسته، م...

manotalagh.blogfa.com

منم یک مطلقه خواهم شد... - مخفی نوشت

http://www.manotalagh.blogfa.com/post/56

منم یک مطلقه خواهم شد. ماجراهای من و طلاق. نوشته شده در یکشنبه ۱۱ اسفند۱۳۹۲ساعت 22:18 توسط رستا. اسم این وبلاگ دلیل بر این نیست که من به مطلقگی افتخار می کنم، بلکه نشان دهنده اوج حماقت من است. برای پرهیز از هر گونه سوء تفاهم و درک اینجانب لطفا پست ها را از ابتدا بخوانید تا قضاوت ناعادلانه نکنید. مرا ببین و کسی را تمسخر و سرزنش نکن که خدا دچارت می کند. آشفتگی من از این نیست که تو به من دروغ گفته ای آشفتگی من ازین است که دیگر نمی توانم تورا باور کنم. گاهی باید خود را برداشت و برد. یادداشت های یک ستاره.

manotalagh.blogfa.com

منم یک مطلقه خواهم شد...

http://www.manotalagh.blogfa.com/1392/12

منم یک مطلقه خواهم شد. ماجراهای من و طلاق. نوشته شده در یکشنبه 11 اسفند1392ساعت 22:18 توسط رستا. اسم این وبلاگ دلیل بر این نیست که من به مطلقگی افتخار می کنم، بلکه نشان دهنده اوج حماقت من است. برای پرهیز از هر گونه سوء تفاهم و درک اینجانب لطفا پست ها را از ابتدا بخوانید تا قضاوت ناعادلانه نکنید. مرا ببین و کسی را تمسخر و سرزنش نکن که خدا دچارت می کند. آشفتگی من از این نیست که تو به من دروغ گفته ای آشفتگی من ازین است که دیگر نمی توانم تورا باور کنم. گاهی باید خود را برداشت و برد. یادداشت های یک زن مطلقه.

mymh.blogfa.com

دخترکی از سیاره ولکان

http://www.mymh.blogfa.com/1392/02

دخترکی از سیاره ولکان. هم دانشکده ای سابق سارا. سه روز پیش سارا آمده کنارم نشسته، خواستم فرار کنم نشد. نصف کلماتش رو آلمانی و نصفش رو. انگلیسی می گفت: من هر دو زبان رو تقریبا بلدم ولی یه مشکل اینجا بود که کلماتی رو که از آلمانی. می گفت در آن قسمت از زبان آلمانی بود که من بلد نبودم و کلمات انگلیسی اش هم جزء همان کلمه. هایی بود که باز من بلد نبودم. یعنی انگار عملا گشته بود و یک متن دو زبانه بی سرو ته نوشته بود. و برایم می خواند که تقریبا چیزی از آن سردرنیاوردم. بهش گفتم من اصلا نمی فهمم تو چی میگی. . آشنات...