zheen.blogfa.com

saznemez.blogfa.com

ماگیرسه - از زبان چشم هایی که غم را فریاد میزنند...

http://www.saznemez.blogfa.com/post/16

از زبان چشم هایی که غم را فریاد میزنند. از تمام اجزای صورت من چشم ها را از همه بیشتر دوست دارم. چشم ها همه چیز را نشان نمی دهند اما می شود رویشان حساب کرد. مثلا اگر فقط چشم های کسی را ببینی نمی توانی چهره اش را از روی چشم هایش حدس بزنی اما حالتش را می شود با یک نگاه فهمید. با یک نگاه می فهمی چشمی که رو به رویت است در اعماقش غم دارد، غصه دارد، هزار غصه ی نگفته دارد. با یک نگاه می فهمی چشمی که سبز بود صاحبش را مغرور کرده یا فروتن. با یک نگاه می فهمی آن چشم درشت قهر کرده یا دارد قاه قاه میخندد.

saznemez.blogfa.com

ماگیرسه - خداحافظ!

http://www.saznemez.blogfa.com/post/24

با خودم می گویم لابد خستگی آن قدر دل و جرئت دارد که مرا از پا در بیاورد. لابد من هم آن قدر ضعیف هستم که از خودم و سرنوشتم دست بشویم! پس با خودم می گویم بیخیال! هر چه بادا باد! اما وقتی یک جای کار پایت بلنگد و صاف بیفتی توی چاهی که خودت عمیق وارانه(؟ کنده بودی، می فهمی خستگی آن قدر ها زورش زیاد نیست. این تو بودی که با وجود خستگی چاه کندی! از خواب بیدار می شوی! داشتم سعی می کردم خودم را قانع کنم. دانشگاه، دانشگاه است دیگر! مگر فرق می کند کدام داشنگاه باشی؟ از خودم می ترسیدم. تنظیمات و دیگر امکانات.

saznemez.blogfa.com

ماگیرسه - ای خدا

http://www.saznemez.blogfa.com/post/20

70 درصد گسسته و تراز 7575 اش و 82 درصد زبان و تراز 7169 اش خوشحالم کند یا ناراحت شوم از 7 درصد دین و زندگی با تراز 3862اش؟ پن: چه خاکی بریزم تو سرم آخه؟ نوشته شده در یکشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۲ساعت 17:52 توسط ثمین(نوا). وب من بیابان برهوتی است که شاید هر وقت دلم تنگ تنگ میشود، آپ می شود. همین! ماگیرسه هم نامی است از دل دیار من. یعنی خسوف. نوری در اتاق زیر شیروانی. خرده سنگ های آسمانی. بوی سیب میدهی دختر :). شب تا همیشه ماه. سیمای زنی سی ساله. ثانیه ها پیر می شوند. سنگ را ستاره ها ماهی می کنند.

saznemez.blogfa.com

ماگیرسه - غم مخور!

http://www.saznemez.blogfa.com/post/19

اسلحه به دست ایستادم و اسلحه را نشانه گرفتم به سمت نا کجا آباد. خشابش پر است از تیرهایی مثل عذاب،سرافکندگی،خستگی،نا امیدی، تنهایی و زجر. اما انگار من خاصیت "اسلحه ربایی" دارم. لوله ی اسلحله ناخود آگاه می چرخد سمت من! من باید تمام زورم را جمع کنم و بر این خاصیت مزخرف "اسلحه ربایی" خودم غالب شوم. وگرنه اسلحه نا خود آگاه می چرخد سمت من و من هم ناخودآگاه به خودم شلیک میکنم! هر شش گلوله را! آن وقت نقش بر زمین می شوم و اسلحه پوز خند میزند! می گویم من برنده می شوم یا اسلحه؟ وب من بیابان برهوتی است که شاید هر وق...

saznemez.blogfa.com

ماگیرسه

http://www.saznemez.blogfa.com/1392/09

امروز کاملا شب است! بغض کرده ام. مامان هم کنجکاو شده. گزینه های الکی به ذهنش میرسد مثلا دو در کردن آزمون امروز. ریشه هایم همگی از بیخ و بنه سست شده اند. حتی سه طبقه خشت و آجر زیر پایم هم میلرزد. درونم زلزله ای است به شدت میلیون ها ریشتر! اشک از گوشه ی چشمم می لغزد. غمگینی مرا مغلوب کرد. مامان دیگر چیزی نمی پرسد. زلزله شدید تر میشود. نوشته شده در جمعه بیست و دوم آذر ۱۳۹۲ساعت 12:15 توسط ثمین(نوا). مسلما شبی که تمامش را در خواب دایره بکشی و معادله اش را بنویسی چندان رویایی به نظر نخواهد آمد . بوی سیب میدهی ...

saznemez.blogfa.com

ماگیرسه

http://www.saznemez.blogfa.com/1392/07

از سرزمینت برایم قصه بگو ملکه! حقیقتا یک نجیب زاده بود.شاید هم یک بانوی اشرافی یا یک ملکه ی بیوه ی زبر و زرنگ سرزمینی وسیع که پس از مرگ پادشاه مملکتش را اداره می کرد.اما انگار اشتباهی بود.یک اشتباه فجیع! پای سرنوشتش انگاری یک جایی پیچ خورده بود و پرت شده بود به زندگی دیگری! زندگی ای عادی زیر سقف یک چاردیواری کوچک با شوهر و دو تا بچه و یک امرارمعاش عادی و ناگفته نماند غنی! مطمئنا کار شوهرش بود آخر حقوق معلمی خودش که به بنزین ماشینش هم نمی رسید! چند ماهی از آن رعب و وحشت ها می گذشت که ملکه را دیدم! وب من ب...

saznemez.blogfa.com

ماگیرسه - آویزان... سرگردان... پریشان...

http://www.saznemez.blogfa.com/post/21

آویزان. سرگردان. پریشان. از لبه ی آن ابر هم رنگ خاکستر طنابی به پایم بسته اند. گیر کرده ام بین زمین و آسمان. نکند ابر سیه پوش زار بزند. مثل اشکش نقش بر زمین می شوم آنگاه . نوشته شده در یکشنبه ششم بهمن ۱۳۹۲ساعت 20:47 توسط ثمین(نوا). وب من بیابان برهوتی است که شاید هر وقت دلم تنگ تنگ میشود، آپ می شود. همین! ماگیرسه هم نامی است از دل دیار من. یعنی خسوف. نوری در اتاق زیر شیروانی. خرده سنگ های آسمانی. بوی سیب میدهی دختر :). شب تا همیشه ماه. سیمای زنی سی ساله. ثانیه ها پیر می شوند. سنگ را ستاره ها ماهی می کنند.

saznemez.blogfa.com

ماگیرسه

http://www.saznemez.blogfa.com/1392/08

سه روز بعد از هجده سالگی. فقط سه روز گذشته اما انگاری سال ها از آن روز می گذرد! از روزی که من هجده ساله شدم. باور نکرده بودم. فیس بوک شیر فهمم کرد! مرا یک " adult " خطاب کرد. و یقینا "adult" خطاب شدن بار سنگینی دارد. اما من هنوز دختر لوس مامان بابام هستم که حتی بلد نیست چای دم کند! من این همه نیستم! نوشته شده در پنجشنبه سی ام آبان ۱۳۹۲ساعت 20:59 توسط ثمین(نوا). دیفرانسیل که دروغ نمیگوید؟ چه توصیف زیبایی دارد از من! من که او محبوبم است! دنباله های یکنوا دنباله هایی هستند که یا صعودی هستند یا نزولی! خرده س...

daftareno.blogfa.com

دفترِ نو - ورق هشتاد و چهارم

http://www.daftareno.blogfa.com/post/84

Je ne veux pas mourire. ورق هشتاد و چهارم. نوشته شده در جمعه بیست و دوم شهریور ۱۳۹۲ساعت 22:35 توسط سیزیف. گفتارها، تصویر عمل است.

daftareno.blogfa.com

دفترِ نو - ورق هشتاد و هفتم

http://www.daftareno.blogfa.com/post/87

Je ne veux pas mourire. ورق هشتاد و هفتم. نشسته بودم کنار خیابون. فکر می کردم با خودم. فکر می کردم که عشق یک طرفه برای عاشقی اگر کافی باشه برای زندگی نیست. برای زندگی رو ساختن نیاز به عشقی دو طرفه و تلاشی پایان ناپذیر هست. ساختن زندگی به دو انسان عاشق و تلاشگر نیاز داره. می شه عاشقی کرد ولی زندگی ساختن چی؟ نوشته شده در دوشنبه بیست و پنجم شهریور ۱۳۹۲ساعت 23:42 توسط سیزیف. گفتارها، تصویر عمل است.