roohebaranzade.blogspot.com
دخترک: December 2009
http://roohebaranzade.blogspot.com/2009_12_01_archive.html
این جا دخترکی گاه گاه تجربه های زندگی را بلند بلند فکر می کند! ه.ش. ۱۳۸۸ آذر ۱۰, سهشنبه. بار تحقیر زنان سرزمین من، این بار بر شانه مجید توکلی! بار تحقیر زنان سرزمین من، این بار. بر شانه مجید توکلی! آن عکس های ساختگی را دیدم و به ذهنم آمد که این تصاویرِ از نزدیک و شبیهِ عکس های سه در چهار ، هیچش به موقعیت دانشجویی در حال فرار نمی ماند. که خبر را ساخته و. پرداخته اند هم در مرام شان نیست که اگر می توانستند. تصاویر زنده تری از فرار یکی از فعالان جنبش دانشجویی در لباس زنانه. بر خلاف دیگر فعالان رسانه ای.
roohebaranzade.blogspot.com
دخترک: June 2010
http://roohebaranzade.blogspot.com/2010_06_01_archive.html
این جا دخترکی گاه گاه تجربه های زندگی را بلند بلند فکر می کند! ه.ش. ۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه. کنار پنجره را باز بگذار. آن روز که تمام اشک ها از تمام چشم ها. اشک ِ تو شدم! آن روز که تمام دست های جوهری جوان را به خاک سپردیم. و دلمان را دادیم به دوره گردی. نان ِ شب شویم سفره ی معشوقه اش را. که بد کاره ای بود به نام. من از دلواپسی های دختر های مادر نشده می گویم. که شب ها خواب ِ آبستنی ِنوزادی را قربان میروند. من از تمامی صدا ها سکوت تو را می شنوم. تو را که شب هنگام به زیر پوست خزه ها خزیده ای. به سینه ام می چکد.
roohebaranzade.blogspot.com
دخترک: November 2008
http://roohebaranzade.blogspot.com/2008_11_01_archive.html
این جا دخترکی گاه گاه تجربه های زندگی را بلند بلند فکر می کند! ه.ش. ۱۳۸۷ آبان ۱۱, شنبه. به من گفت بنویسم ،گفت نمیتواند! نه میتواند بگوید و نه بنویسد برایت! گفت بازی در آورده ، گفت چیزهای دیگری در دلش بوده. نشستند رو به روی هم! قصه تکراری بود ، نشستن یک دختر و پسر جوان در کافه رو به روی هم و حرف زدن و گاهی چشم ها پر از اشک و لبخند و خنده و خوردنی های با کلاس و شاید لرزش دلی! در اتاق را پشت سرم میبندم ، و به دستهایش که موقع حرف زدن آرام تکانشان میداد فکر میکنم! و به خودم و دورغهایم! عشقت نه به او! کسانی ن...
violet-candle.blogfa.com
[...] - اول باران، آخر جاده ی تکرار
http://www.violet-candle.blogfa.com/post-54.aspx
اول باران، آخر جاده ی تکرار. تکرار، تکرار، تکرار . آنقدر لباس تکرار را به تنم می کنم،. تا که از دره ای مبهم در چشمان شفافت، از شفافیت و تازگی سقوط کنم . از گونه هایت رو به زمینی ها و تکه تکه شوم هنگامی که به زمین می خورم. و پاییز، باد به دست جمع ام کند . و تبخیر کند، خورشید مرا از یادت . شب های تازه، تاریکی های جدید که تکرار من تاریک ترش نکند. دور از اندک گرمای جسم زنده ی من، که کوره ی نان محبت می خواندی اش . دل سپردن به ترانه هایی که آخرین چهره ی خسته ام را دوباره در ذهنت به تصویر نکشد. به تو می گویم.
violet-candle.blogfa.com
[...] -
http://www.violet-candle.blogfa.com/post-58.aspx
چشمان سياه تو فريبات ميدهند اي جويندهي بيگناه من! هيچگاه در ظلمات پيرامون من بازنتوانييافت . چرا که در نگاه تو. نوشته شده در دوشنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۳۹۰ساعت 0:5 توسط یاسمن. Design by : Night Skin. گاهي فقط من و تو . گر تو هم با ما شوي . قالب های نایت اسکین.
radepayekhakestari.blogfa.com
واژه هاي خاكستري
http://www.radepayekhakestari.blogfa.com/8703.aspx
مازيار دهقاني-شهر خيالات س ب ك. گروس عبدالملكيان - رنگهاي رفته دنيا. الهام نداف - لكه هايي از بارانك. فيروزه سودايي - واژيك. فرهاد صفريان - روح تكاني. فرانك رجبي/ راضيه ترقي - مه گرفته. مرتضا دلاوري پاريزي - كتيبه. آرمین مصطفوی - مسافر کوچولو. توکا نیستانی - توکای مقد س. رویا صدر - بی بی گ ل. مژگان عباسلو - مژگان بانو. محدثه سلیمانی - مرددم چه بگویم که گفتنش سخت است. فراز خر می - نوشته های یک سایه. مریم توفیقی - کوچه های اردیبهشتی. ابراهیم رها - سر کوچه. حسام دات کام - نیمۀ تاریک ماه. اين جماعت چوبين پا!
mohtabes.blogfa.com
محتبس - نفرین سرگردانی
http://www.mohtabes.blogfa.com/post-245.aspx
س ی رالحیات من الامل الی المکافات فی توصیف ل باب من الباب سلوک شیوخنا فکرﻱ. میدونی، حتما یه جایی به موسی گفتیم:"تو و خدات برید بجنگید" که به این سرگردانی تموم نشدنی نفرین شدیم. محتبس" اسم فاعل حبس در باب افتعال است با معنای اسم مفعول و به معنای"دربند گرفته شده". سعی میکنم در نوشته های این وبلاگ از گزافه گویی و مهمل نویسی پرهیزکنم و وقت مخاطبم را به اندازه ی ارزش گفتنی هایم بگیرم . طرح سمت چپ کار دوست هنرمندم سعید برزگر. خدا یکتاست(مه آلود شیشه ای). نابخشوده(مردی از تبار سیاهپوشان). م ن ه مش ه ی هیچ هیچ م.
violet-candle.blogfa.com
[...] -
http://www.violet-candle.blogfa.com/post-61.aspx
من بعد از این عبور ریز عقربه ها را مرور نخواهم کرد! وقتی قراری ما بین نگاه من. و بی اعتنایی نگاه تو نیست،. ساعت به چه کار من می آید؟ می خواهم به سرعت پروانه ها پیر شوم! مثل همین گل سرخ لیوان نشین،. که پیش از پریروز شدن امروز. دوست دارم که یک شبه شصت سال را سپری کنم،. بعد بیایم و با عصایی در دست،. کنار خیابانی شلوغ منتظرت شوم،. ولی دستم را بگیری و از ازدحام خیابان عبورم دهی! حالا می روم که بخوابم! خدا را چه دیده ای! به هیئت پیرزنی برخاستم! تو هم از فردا،. دست تمام پیرزنان وامانده در کنار خیابان را بگیر!
violet-candle.blogfa.com
[...] -
http://www.violet-candle.blogfa.com/post-51.aspx
نه غار كهف ،. نه خواب قرون ، چه مي بينم؟ به چشم هم زدني ، روزگار برگشته است. به قول پير سمرقند. همه زمانه دگر گشته است. ميان اين همه مردم ، ميان اين همه چشم. رها به غربت مطلق. رها به حيرت محض. يكي به قصه خود آشنا نمي بينم . چون پيشتر نمي خواند. چون پيشتر نمي داند. ز يكدگر همه بيگانه وار مي گذريم. به يكدگر همه بيگانه وار مي نگريم! همه زمانه دگر گشته است! من آنچه از آتش. به خاطرم باقي است. فروغ مشعل همواره تاب زرتشت است. شراب روشن خورشيد و ، گونه ساقي است! سرود حافظ و جوش درون مولاناست! بدل كند به زغال!
violet-candle.blogfa.com
[...] -
http://www.violet-candle.blogfa.com/post-43.aspx
یک جمله،همیشه یک جمله کافی است تا تو را به قهقرای وجود خودت ببرد که چه تلخ بودی و چه نا خواسته فرو رفتی و راه باز گشت همین سکوت است و ضربه های در انتها به سوی هیچ. این آخرین بار بود. نوشته شده در شنبه یازدهم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 14:2 توسط یاسمن. Design by : Night Skin. گاهي فقط من و تو . گر تو هم با ما شوي . قالب های نایت اسکین.