montazeranefaraj.persianblog.ir

pugna-the-oblivion.blogfa.com

زندگی همینه

http://www.pugna-the-oblivion.blogfa.com/8812.aspx

دفترچه خاطرات زندگی یه آدم. حرف خاص دیگه ای ندارم! چه کنم دم این عیدی ، بس دلتنگی و دل شکستگی آمده سراغم و حرفم نمیاد. هرجا هستین ، شاد باشین. موقع شادی هاتون یه یادی از منم بکنین. نوشته شده توسط مسکو (علیرضا) در پنجشنبه ۲۷ اسفند۱۳۸۸ ساعت ۱۷:۴۲ بعد از ظهر موضوع لینک ثابت. بنفش ، عشق ، مسکو! میخواستم با یکی دیگه از داستانای آنتوان چخوف آپ کنم ، اما نشد! حدود ۹۹ داستاناش یا با فرهنگ ما نمیخوند ، یا چیز دار بود. این بود که کلهم بیخیالش شدم! آنتوان بی ادب نیس! یکم فرهنگشون با ما متفاوته! و بریم سر اصل مطلب!

pugna-the-oblivion.blogfa.com

زندگی همینه

http://www.pugna-the-oblivion.blogfa.com/post-43.aspx

دفترچه خاطرات زندگی یه آدم. دیگه حوصله ام سر رفت از این همه نت و نت بازی! دنبال کار خاصی نیستما! ولی دیگه نت انگار صفا نمیده! پری روز با ساینا چتیدم ، اونم گفت بیام از قولش بگم که اونم دیگه میره ، فقط نمیتونه باهاتون خدافظی کنه (براش کلی سخته و اینا). خودمم که دارم میرم. شاید بازم وب بزنم ، شایدم نزنم و برم یه مسافرت طولانی مدت. هرچی هست دارم با اینجا خداحافظی میکنم! شوماها هم ببخشین اگه اونطور که باید ، نبودم. دیگه خوب یا بدش رو . چیز! من هیچوقت آخر این جمله رو یاد نگرفتم! دلم براتون کلی تنگ میشه. TEMPL...

pugna-the-oblivion.blogfa.com

زندگی همینه

http://www.pugna-the-oblivion.blogfa.com/post-38.aspx

دفترچه خاطرات زندگی یه آدم. آدم وب داشته باشه ، بازدیدکننده داشته باشه ، مطلب نداشته باشه! چه کنم که پستیدنم نمیاد! آره دیگه،پست قبلیمو برداشتم ویرایشش کردم ، بلکه وقتی میام وبم ، ببینم ۴۰ ، ۵۰ تا کامنت داشته باشم! بلکه بتونم الکی خودمو خوشحال کنم! دیگه درس هم بهم صفا نمیده! از اون خرخوناش نیستما! فقط چون رشتم کامپیه و کلی دوسش دارم ، با درسها صفا میکردم. که همینم دیگه . هییی. اینجوریا دیگه! این هوای فصل بهار هم که کشته مارو! ۲۴ ساعته خواب آلودیم! میخوام هرچی به فکرم میرسه بنویسم. موضوع ندارم. چند شب پیش...

pugna-the-oblivion.blogfa.com

زندگی همینه

http://www.pugna-the-oblivion.blogfa.com/post-34.aspx

دفترچه خاطرات زندگی یه آدم. از دفترچه ی خاطرات یک دوشیزه. یه چند وقتیه ، از سری داستان های کوتاه چخوف (آنتوان چخوف. بیش از حد خوشم اومده. گفتم یکی از داستان هاشو بذارم ، یکم حالشو ببریم! خیلی خوشحالم . . .بالاخره به کوری چشم دشمنان در کوچه ی من هم عید شد! باورم نمی شد .حتی به چشم های خودم هم اعتماد ندارم .از صبح زود در مقابل پنجره ی اتاقم مرد قد بلند مو مشکی و چشم و ابرو سیاهی مرتبا قدم می زند . سبیل هایش عالی است! بر عکس .آه مادر جان چقدر تو آدم ساده و احمقی هستی! امروز واریا با آرنجش ضربه ی محکمی به سی...

pugna-the-oblivion.blogfa.com

زندگی همینه

http://www.pugna-the-oblivion.blogfa.com/post-36.aspx

دفترچه خاطرات زندگی یه آدم. حرف خاص دیگه ای ندارم! چه کنم دم این عیدی ، بس دلتنگی و دل شکستگی آمده سراغم و حرفم نمیاد. هرجا هستین ، شاد باشین. موقع شادی هاتون یه یادی از منم بکنین. نوشته شده توسط مسکو (علیرضا) در پنجشنبه ۲۷ اسفند۱۳۸۸ ساعت ۱۷:۴۲ بعد از ظهر موضوع لینک ثابت. این م رد ، نخواهد م رد 2! دل نوشته های منم این هاست! تا حالا فکرشو کردین؟ بنفش ، عشق ، مسکو! از دفترچه ی خاطرات یک دوشیزه. آدم تا یه چیزیو به طور کامل کنار نذاره ، نمیتونه بفهمه چی ، یا کی بوده و خودش نمیدونسته. یک زن و شوهر.

pugna-the-oblivion.blogfa.com

زندگی همینه

http://www.pugna-the-oblivion.blogfa.com/8901.aspx

دفترچه خاطرات زندگی یه آدم. آدم وب داشته باشه ، بازدیدکننده داشته باشه ، مطلب نداشته باشه! چه کنم که پستیدنم نمیاد! آره دیگه،پست قبلیمو برداشتم ویرایشش کردم ، بلکه وقتی میام وبم ، ببینم ۴۰ ، ۵۰ تا کامنت داشته باشم! بلکه بتونم الکی خودمو خوشحال کنم! دیگه درس هم بهم صفا نمیده! از اون خرخوناش نیستما! فقط چون رشتم کامپیه و کلی دوسش دارم ، با درسها صفا میکردم. که همینم دیگه . هییی. اینجوریا دیگه! این هوای فصل بهار هم که کشته مارو! ۲۴ ساعته خواب آلودیم! میخوام هرچی به فکرم میرسه بنویسم. موضوع ندارم. چند شب پیش...

pugna-the-oblivion.blogfa.com

زندگی همینه

http://www.pugna-the-oblivion.blogfa.com/8811.aspx

دفترچه خاطرات زندگی یه آدم. از دفترچه ی خاطرات یک دوشیزه. یه چند وقتیه ، از سری داستان های کوتاه چخوف (آنتوان چخوف. بیش از حد خوشم اومده. گفتم یکی از داستان هاشو بذارم ، یکم حالشو ببریم! خیلی خوشحالم . . .بالاخره به کوری چشم دشمنان در کوچه ی من هم عید شد! باورم نمی شد .حتی به چشم های خودم هم اعتماد ندارم .از صبح زود در مقابل پنجره ی اتاقم مرد قد بلند مو مشکی و چشم و ابرو سیاهی مرتبا قدم می زند . سبیل هایش عالی است! بر عکس .آه مادر جان چقدر تو آدم ساده و احمقی هستی! امروز واریا با آرنجش ضربه ی محکمی به سی...

pugna-the-oblivion.blogfa.com

زندگی همینه

http://www.pugna-the-oblivion.blogfa.com/post-37.aspx

دفترچه خاطرات زندگی یه آدم. تا حالا فکرشو کردین؟ قابل توجه بازدیدکننده های جدید که روسی نمیدانند! در حد گذران زندگی بد نیستم! امسال سال ، سال منه ها! بخاطر بنفش و اینا! امسال تو خرید عید ، کشتم خودم رو با البسه ی بنفش رنگ! از سفید و صورتی گرفته . تا تیره ترین نوع بنفش که به سیاهی میزنه ، کل طیف رنگی رو خریدم! داشتیم حاضر میشدیم با مامانینا بریم عید دیدنی (معمولا میپرسم که واسه این مهمونی ، کدوم لباس مناسب تره) اومدم پیش مامان، حواسم نبودا! پرسیدم به نظرت کدوم لباسمو بپوشم! مامان یه نگاه بهم کرد و بعد.

pugna-the-oblivion.blogfa.com

زندگی همینه

http://www.pugna-the-oblivion.blogfa.com/post-42.aspx

دفترچه خاطرات زندگی یه آدم. آره ، این چیزیه که جدیدا رفته تو مخم! بنظرتون وقتی یه نفر یا یکی دیگه دوست میشه ، باید با تمام وجودش، یه یار (یار که نه ، مثلا طرف مقابل مخاطبش) باشه ، یا فقط در حدی باشه که به قول خودمون به دهن بزی شیرین بیاد! چند وقت پیش با یکی از دوستای نتیم گپ میزدیم، از این گفت که نمیخواد و نمیتونه احساساتش رو کامل بیان کنه. به نظرش موقعی که طرف مقابلش همه ی آن چیزی که میباید ، ازش دستگیرش بشه ، دیگه براش بی مزه میشه و جذابیتی نداره.(که فیلم زن ها فرشته اند رو مثال زدش). به نظر شما چی؟

pugna-the-oblivion.blogfa.com

زندگی همینه

http://www.pugna-the-oblivion.blogfa.com/8902.aspx

دفترچه خاطرات زندگی یه آدم. این م رد ، نخواهد م رد 2! هه هه هه هه! حالا حالا ها از دستم خلاص نمیشین! خب دیگه مقدمه چینی نمیکنم چون میدونم همتون منتظرین بدونین داستان از چه قراره. ساعت نه و نیم صبح بود. از کلاس برگشته بودم ، خسته و کوفته بودم ، اونم بسی! دیشبش هم چون پیتزا خورده بودیم و تا ساعت چهار خوابم نبرده بود، از اون ور هم شیش بیدار شده بودم کلی خسته بودم. از طرفی ، از نه شب قبلش ، که شام خورده بودیم ، هیچی نخورده بودم و کماکان ناشتا به سر میبردم! الانم فقط با همون یه لیوان چایی گذران زندگی میکنم!