tanhaeeyam1990.blogfa.com
برگی از خاطراتبرگی از خاطرات - برگی از خاطرات تنهایی
http://tanhaeeyam1990.blogfa.com/
برگی از خاطرات - برگی از خاطرات تنهایی
http://tanhaeeyam1990.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Sunday
LOAD TIME
0.3 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
20
SSL
EXTERNAL LINKS
125
SITE IP
38.74.1.43
LOAD TIME
0.297 sec
SCORE
6.2
برگی از خاطرات | tanhaeeyam1990.blogfa.com Reviews
https://tanhaeeyam1990.blogfa.com
برگی از خاطرات - برگی از خاطرات تنهایی
tanhaeeyam1990.blogfa.com
برگی از خاطرات - رنج بی پایان
http://www.tanhaeeyam1990.blogfa.com/post-108.aspx
برگی از خاطرات تنهایی. کسل و بی حوصله از تخت جدا می شه. تلفن بر می داره اما اون جواب نداده می زاره سر جاش. استرس تمام وجودش گرفته. به کسی چیزی نگفته. به سمت آشپزخونه می ره. یه قهوه شاید بتونه حالش بهتر کنه. بدنش بی رمق تر از همیشه. چجوری باید بهش بگه. اون طاقتش داره. دلش به درد میاد. ناراحت از تقدیری که سرنوشت براش رقم زده. تمام آرزوهای زندگیش به یکباره توسط یک برگه به یأس و دلمردگی تبدیل شده. چرا باید همیشه تو بهترین شرایط بدترین خبرهارو بشنوه. دستان مادر. نگاه خواهر. و چشمان برادر. به آنها چه بایدمی گفت.
برگی از خاطرات - ساعت سکوت
http://www.tanhaeeyam1990.blogfa.com/post-104.aspx
برگی از خاطرات تنهایی. دوباره تو به من هجوم آوردی. و من را در غمی شگرف فرو بردی. چشمانم را می بندم. خجالت زده ام. تو مرا شرمسار کردی. دلم از هجوم این دردها می خواهد بشکافد. دیدن نگاه های هراسان دوستان پریشانم کرده. دیگر نمی توانم به روی دوپایم بایستم. کاش روزی که به من هجوم اوردی من را با خود می بردی. اما تو تنها می خواهی مایه عذاب من باشی. تا کی نمی دانم. از نگاه ها متنفرم. از کسانی که در چهره ی آشفته من به دنبال جواب می گردند. و من بی سلاح. و من بی دفاع. و من بی جواب. از عشق تا تنهایی. آه محمد من کجایی.
برگی از خاطرات - گریه و خنده...
http://www.tanhaeeyam1990.blogfa.com/post-107.aspx
برگی از خاطرات تنهایی. از صبح دستام با قلم بازی دلنوازی شروع کرده. می خواد بنویسه از خیلی چیزا اما نمی دونه از کجا باید شروع کنه. سال 89 سالی بود که شروع به نوشتن کردم سالی که تونستم کمی دستام قلمم تحت سلطه بگیرم. و امشب و اینجا می خوام بگم از سالی که رو به اتمام . وقتی دفتر این سال ورق می زنم توش پارادوکس های زیبایی می بینم. تضادهای شیرینی از خوبی و بدی. از تلخی درد و از شیرینی شادی. کل رابطم تموم شد رابطه ای که چیزی از شروعش نمی گذشت. و نفرین کردم کسی که سال نوی من به نحسی کشوند. عیدم با سفر آغاز شد.
پروفایل هانیه
http://www.tanhaeeyam1990.blogfa.com/Profile
یه دختر شیطون و شلوغ که زیاد می خنده ولی خیلی وقتام تنهاس. Hanieh khande 1990@yahoo.com. قدم زدن زیر بارون ، برف بازی ، كوهنوردی. رمان زیاد می خونم خیلی دوس دارم. همه نوع موسیقی دوس دارم من عاشق آهنگم. دوچرخه سواری ، بدمینتون ،كوهنوردی.
برگی از خاطرات - چشمان مُرده....
http://www.tanhaeeyam1990.blogfa.com/post-105.aspx
برگی از خاطرات تنهایی. در من بنگر، در چشمان غریب من چه می بینی؟ در چشمان من م ردگی. در چشمان من نیستی. من به تو می نگرم، تو به من. و من غریب و بی کس. و من تنها. تو در چشمان من هرزگی می بینی! و من در چشمان خودم ترس! تو در چشمان من بی باکی و جسوری می بینی! و من در چشمان خودم وحشت! من به پوچی مطلق رسیده ام. و تو نه تنها مرا یاری نمی دهی بلکه مرا طرد می کنی! تو در چشمان بی رمق من به دنبال رفع احتیاجاتت هستی. تو مرا عذاب می دهی. در چشمانم هاله ای بی رنگ نقش بسته. نمی بینم. نمی خواهم ببینم. پس فایده ای دارد یا...
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
20
سکوت سپید - الاغ
http://www.sunblu.blogfa.com/post-23.aspx
در همين موقع ديد الاغ دارد روي پشت بام بالا و پايين مي پرد .وقتي كه دوباره به پشت بام رفت ، مي خواست الاغ را آرام كند كه ديد الاغ به هيچ وجه آرام نمي شود. برگشت . بعد از مدتي متوجه شد كه سقف اتاق خراب شده و پاهاي الاغ از سقف چوبي آويزان شده، بالاخره بعد از مدتی الاغ از سقف به زمين افتاد و مرد. بعد ملا نصر الدين گفت:. لعنت بر من كه نمي دانستم كه اگر خر به جايگاه رفيع و پست مهمي برسد هم آنجا را خراب مي كند و هم خودش را مي كشد. یک پی نوشت دیگه:اگر کسی برداشت سیاسی کرد به من ربطی نداره! پسری به نام غم.
سکوت سپید - دونا
http://www.sunblu.blogfa.com/post-25.aspx
چرا دونا دیگه نمینویسه؟ نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم شهریور ۱۳۸۹ساعت 3:11 توسط تكيده. عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت. که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت. تراشه های یک خوشه فکر کرم خورده. پسری به نام غم.
سکوت سپید
http://www.sunblu.blogfa.com/8807.aspx
تنها همان روزنه ی کوچک سفید. حالا همان نقطه ی کوچک تاریک شد. نوشته شده در دوشنبه سیزدهم مهر ۱۳۸۸ساعت 19:25 توسط تكيده. سحر آمد آسمان را در نوردید. حدیث سوگواران را در نوردید. سپدی گشت.شب بیمار گردید. سیاهی محو روز بیدار گردید. نوشته شده در یکشنبه دوازدهم مهر ۱۳۸۸ساعت 21:7 توسط تكيده. عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت. که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت. تراشه های یک خوشه فکر کرم خورده. پسری به نام غم.
ღ♥ღسارا خانوم ღ♥ღ
http://www.mysara1370.blogfa.com/post-11.aspx
ღ ღسارا خانوم ღ ღ. زرنگ ترین پیرزن دنیا. روز بعد درست سر ساعت ده صبح آن خانم به همراه مردي که ظاهرا وکيلش بود در محل دفتر مدير عامل حضور يافت . پيرزن بسيار محترمانه از مرد مدير عامل خواست کرد که در صورت امکان پيراهن و زير پيراهن خود را از تن به در آورد . مرد مدير عامل که مشتاق بود ببيند سرانجام آن جريان به کجا ختم مي شود ، با لبخندي که بر لب داشت به درخواست پيرزن عمل کرد . وکيل پيرزن با ديدن آن صحنه عصباني و آشفته حال شد . مرد مدير عامل که پريشاني او را ديد ، با تعجب از پير زن علت را جويا شد .
ღ♥ღسارا خانوم ღ♥ღ
http://www.mysara1370.blogfa.com/8912.aspx
ღ ღسارا خانوم ღ ღ. قصه تلخ گناه قسمت اول. نويسنده : نعمت الله صالحي حاجي آبادي. هنوز چند لحظه اي تا نيمه شب باقي مانده بود ، غير از سروصداي ترانه و آن زن كه در آشپزخانه مشغول آماده كردن وسايل پذيرايي بود ، صداي ديگري به گوش نمي رسيد . هنگامي كه مي خواستم دكمه روشن كردن دستگاه را فشار دهم ، دستي را روي شانه ء چپم احساس كردم؟ از وحشت زبانم بند آمده بود چرا كه نه كسي درب اتاق را باز كرده تا داخل شود و نه كسي از پنجره وارد شده بود . قدي بلند مثل نخل بزرگي سر بر آسمان كشيده و رنگي سياه مانند قير داشت . سيخي ب...
ღ♥ღسارا خانوم ღ♥ღ
http://www.mysara1370.blogfa.com/8910.aspx
ღ ღسارا خانوم ღ ღ. دو تا داستان زيبا. پيرزن هم گفت كه وقت آن رسيده كه همه چيز را در مورد آن جعبه به همسرش بگويد . از او خواست تا در جعبه را باز كند . پيرمرد در جعبه را باز كرد و ديد در آن دو عروسك بافتني و مقدار زيادي اسكناس هاي درشت است . آن قدر كه از همه ي مخارج بي نيازشان مي كرد . پيرمرد تعجب كرد و درباره آن پرسيد . اين ها از كجا آمده؟ پيرزن در پاسخ آهي كشيد و گفت : آه عزيزم! اين ها پول هايي است كه از فروش بقيه عروسك ها به دست آورده ام! شب زنگ خانه به صدا در آمد . وقتي كه زن در را باز كرد ، فرزندش...
ღ♥ღسارا خانوم ღ♥ღ
http://www.mysara1370.blogfa.com/post-7.aspx
ღ ღسارا خانوم ღ ღ. او دوباره سوالش را تكرار مي كند. پدر باز هم توي فكر فرو مي رود . اما اين دفعه افكارش قشنگ است ، چون لبخندي روي لبانش نقش مي بندد. آهي مي كشد و مي گويد يادش بخير ، چه دوران خوشي بود! نویسنده : جمیله عبدالعزیزی. هرگونه کپی برداری پیگرد قانونی دارد. دوشنبه سیزدهم دی ۱۳۸۹ ] [ 11:8 ] [ سارا ] . سلام به تو دوست مهربونم. به وب سارايي من خوش اومدي. اينجا من فقط داستان مينويسم. بيشتر داستان هام از آقاي محمدعلي كريمي نياست. چون نويسنده خبره و زحمت كشيه . كتاباشو حتما بخون ضرر نمي كني .
ღ♥ღسارا خانوم ღ♥ღ
http://www.mysara1370.blogfa.com/8907.aspx
ღ ღسارا خانوم ღ ღ. نامه يك دختر در لحظه ي اعدام. برگرفته از كتاب دختران دوستي ها و عبرت ها نوشته محمد علي كريمي نيا. من و ليلا هر دو در كلاس اول دبيرستان درس مي خوانديم. او دختري باهوش ، زرنگ ، زود رنج و حساس بود. با فرا رسيدن تابستان و تعطيلي مدارس ، من از دوستم ليلا جدا شدم و ديگر از او خبري نداشتم. طبق اين گزارش ، قاتلان در پايان اجراي نقشه ي شوم خود ، جنازه هاي اين چهار نفر را در صندوق و صندلي عقب اتومبيل پدر جاسازي و آن ها را در جاده ي خارج شهر رها نمودند. دو هفته قبل از اجراي حكم فرصتي دست داد تا ب...
رد پای پروانه - فصل دوم
http://butterflyeffect.mihanblog.com/post/2
دوشنبه 7 تیر 1389. نوشته شده توسط: مهکامه م. بیمارستان ساعت 9:00 صبح:. قطرات بارون روی شیشه میخورد. من کجا بودم؟ این خواب بود یا واقعیت؟ هادیه به طرف من هراسان اومد. چه بلایی سرم اومد؟ به سختی صحبت میکردم.آهسته و شمرده شمرده. اوه خدای من همه ما فکر کردیم تو مردی. من هیچی یادم نمیاد. تورو فرزین پیدا کرد روی زمین دراز کشیده بودی.خیلی صحنه ی بدی بود .خون از دهان و بینیت میومد.صورتت کبود شده بود. اشک در چشمانش جمع شده بود و نمیتونست کامل حرف بزنه. هادیهمن داشتم خفه میشدم. بگو چرا این اینجوری شدی؟ ذهنم درگیر ...
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
125
•`*•.¸¸.•*´¨تنهایی شب•`*•.¸¸.•*´¨
تنهایی شب `* . . *. تک ستاره ی تنهای شب* *. نوشته شده در یکشنبه چهارم فروردین 1392ساعت 0:4 توسط رضا. درود برتو دوست عزیز. زندگی در این وبلاگ در اوج جریان خود است. با خواندن این مطالب به اوج زندگی خود برسی. نوشته شده در شنبه سوم فروردین 1392ساعت 23:57 توسط رضا. ههه گور پدر هرکی مارو نخواست. نوشته شده در سه شنبه هفتم بهمن 1393ساعت 14:28 توسط رضا. نوشته شده در جمعه دوازدهم اردیبهشت 1393ساعت 0:52 توسط رضا. نوشته شده در جمعه دوازدهم اردیبهشت 1393ساعت 0:50 توسط رضا. Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA.
به کنج تنهایی طاها خوش اومدید
به کنج تنهایی طاها خوش اومدید. تنها درمان دل پر دردم تویی. چه تلخ است با بغض بنویسی ; با لبخند بخوانند . این وبلاگ از جنس زخم های من است. از جنس آه وناله هایم. اونی که رفت ومن تنها شدم. امیدوارم روزی به اینجا سری بزند وبفهمد من چی میکشم. وبداند دلیل گریه های بی اختیارم چیست. دوستت دارم عزیزم ح. جمعه دوم مرداد ۱۳۹۴ ] [ 16:19 ] [ taha ]. دوستان شرح پریشانی من گوش کنید. داستان غم پنهانی من گوش کنید. قصهء بی سر سامانی من گوش کنید. ماجرای من حیرانی من گوش کنید. روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم. گفتي : تو را تق...
اینم یه جوره
به اسم مهربانترین شروع میکنم. اینجا رو از روی دلتنگی درست کردم. زیاد حرف نمیزنم مگه اینکه مجبور باشم. اون موقع شاید در مقابل حرف نزدنم حرف زدنم خیلی سنگین بیاد. نوشته شده در شنبه بیست و ششم فروردین ۱۳۹۱ساعت 1:16 توسط alone. به شکوه گفتم برم ز دل / یاد روی تو آرزوی تو. به خنده گفتا نرنجم از / خلق و خوی تو یاد روی تو. ولی ز من دل چو برکنی / حدیث خود بر که افکنی. هر کجا روی وصله منی / ساغر وفا از چه بشکنی؟ گذشتم از او به خیره سری / گرفته ره مه دگری. کنون چه کنم با خطای دلم / گرم برود آشنای دلم. حت ی خدا هم ...
سرزمین تنهایی
دیگه دوست ندارم اینجا رو. نوشته شده در چهارشنبه دهم خرداد 1391ساعت 10:7 توسط تنهایی.
برگی از خاطرات
برگی از خاطرات تنهایی. بنویس از سر خط . روزها، ماه ها و حتی سالها می گذره. من الان یه دختر جوونم که خیلی چیزارو تو زندگیش درک کرده. اما اونموقع فقط یه نوجوون بودم که فک می کردم دنیا خیلی دیر می گذره. فک می کردم من خیلی دیر بزرگ می شم. اون روزا به اینکه می شه تو زندگی چه چیزایی از دست داد هیچوقت فک نمی کردم. پر از شور زندگی و بدست آوردن بودم. خیلی نمی گذره اما الان تبدیل شدم به آدمی که مدام از داشته هاش محافظت می کنه. اما آخرشم همرو از دست می ده. و حالا فک می کنم چرا نمی شه زمان نگه داشت. شاید دلیلی که ام...
تنهایی من...
سخته خیلی سخته.اینکه به فکر کسی باشی که تو فکر کسی دیگس. ببخشید منو اگه تو این مدت به کسی بد کرد م و بد گفتم و دلی رو شکوندم. امروز اینجا این وبلاگ تموم میشه برای همیشه. شاید یه روزی یه جای دیگه نوشتم. چند وقت پیش (حدود 2 ماه پیش) به دلارام تو وبلاگ سابقش پی ام دادم و یه چیزایی گفتم. تا دیشب که این دو تا پی ام رو داده. عین متنشو میذارم تو وبلاگم.به عنوان آخرین یادگاری یا آخرین خاطره. سلام امیدوارم خوب باشیو خوشحال من یکسال که ازدواج کردم نیومدم که. اومدم چون تو بلشعور مردی اگر میخواستی اذیتم کنی. اما خوب...
خوش به حال غنچه های نیمه باز...!
خوش به حال غنچه های نیمه باز! گفتوگو آیین درویشی نبود / ورنه با تو گفتوگوها داشتیم. رقصیدن به ساز کسی نیست. یک رقص دو نفره است. گاهی گامی به عقب. گاهی گامی به جلو. آخی یادش بخیر . چه دلنوشته هایی اینجا میذاشتم. میدونی چرا دیگه اینجا نمیام؟ چون خالیم از نوشتن حتی قد دو تا جمله هم نمیتونم بنویسم . هعییی. نوشته شده در جمعه 24 بهمن1393ساعت 16:14 توسط پرنیان شب. در اعماق وجود تو چیزی نهفته است. دانه ای که می تواند درختی شود. و اندک اند آنهایی که از وجود این گوهر درونی باخبرند. کشف نشده ، محدود و اسیر. دلم گرف...
هفته های تلخ ِ من...
هفته های تلخ من. این وبلاگ مجموعه ای از دل نوشته ها و شعرای منه که گاهی تنهائیم رو باهاش پ ر میکنم. ممنون که به تنهائیم میا. ی و منو میخونی. نوشته شده در پنجشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۲ساعت 1:53 توسط nell. یک روز در مسیر زمان فراموش می شوم. از هفته های تلخ جهان فراموش می شوم. در اتفاقی ترین توقف یک عقربه. می ایستم و ناگهان فراموش می شوم. یک مشت حرف نگفته که در من سکته می کند. پشت همین لکنت پنهان فراموش می شوم. بگذار صادقانه بگویم که دوستت دارم. تا مرگ مزمنی که در آن فراموش می شوم. غروب سردی از روزهای خدا. و پ ر...
ღღ تنهایی تلخ ღღ
ღღ تنهایی تلخ ღღ. بچه ها لطفا به وبلاگ مشترک منو دوستمم یه سری بزنید.خوشحال میشیم.ممنون. Http:/ dokhtaranebarani.blogfa.com. شنبه 4 شهریور1391 ] [ 14:21 ] [ gharebe ashena ] . Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA. Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:" ; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm...آنچه میگش...
##منــــو تنهـــــــــایی##
به عشق دل خودم. زماني كه مي خواستم پا به اين زمين خاكي بگذارم ،. اشك مي ريختم چون. ميخواستم از خدا جدا شوم. ميداني هنگامي كه خدا داشت بدرقه ام مي كرد به من چه گفت؟ گفت : جايي كه ميروي مردمي دارد كه تو را مي شكنند. اما غصه نخور. چون من در همه حال با توام .تو تنها نيستي در كوله بارت عشق ميگذارم تا. دوست بداري ، قلب ميگذارم كه در آن جا بدهي ، اشك ميگذارم. تا بداني دوباره نزد من بازخواهي گشت. دوشنبه دوازدهم مهر ۱۳۹۵ 22:22 zzzzz. گاهی نه آشنا درد را می فهمد. نه حتی صمیمی ترین دوست. تنهایی ، خلوت کرد. نفرینت ه...
